mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • این دفتر را برایت یادگاری میگذارم .......

    شاید به یاد اوری خاطراتمان را ......

    برمیگردم به اسمانم ......

    هرگاه دلت تنگ شد .....

    مرا بخوان .......اما نه از روی اجبار ........بلکه با قلبت بخوان ....

    ان روزی مرا بخوان که قلبت حضورم را بخواهد .......

    زندگی من .......

    دلنوشته های من برای توست ........

    بخوان و بدان احساسم را ....

    من یک ستاره ام .....

    به خوبی میتوانم احساس کنم حرف دلت را ........زیرا مخاطب همه نوشته های من توئی .....

    تو را مثال پروانه ای رها میگذارم ......

    زندگی من ....

    مرا ان هنگام بخوان که قلبت بخواهد ....


    چه جالب الکی وقتت دیروز گرفتم
    و بهت گفتم چیکار دارم میکنم
    خیال من باش
    که همه بی خودی بهش نمیخندیدن
    و همه سیلی نمیزدن تو صورتم تنها بخاطر یه خیال
    حقیقت میشه از تو حرف ادمها فهمید
    تو رفتارشون
    تو نوع برخوردشون
    خوشبخت بشید
    و شاد باشید
    منتظر همین بودی
    نبودن من باشه همونطور که گفتم عمل میکنم
    تا شاد باشیداز
    شادی کسی غصه دار نمیشم
    بلکه شاد میشم
    برای همیشه خدانگهدار دیگه من هرگز نخواهی دید
    اقا مانی تنها یک لحظه جعبه پیام خصوصیت باز کن
    تا بگم
    کی هستم
    میدونم اگه بفهمه همونی که منتظرش هستیم
    خوشحال میشی
    منظورم بد نگیریا
    فقط نمیتونم بگم
    اه مانی منم
    ای

    ناز
    باشه باز نکن یکی بهت گفت باز کنیو گفت میخواد یه کاری کنه گفت با یه اسم جدید میاد یادتون رفته همین چند دقیقه پیش پیامش خوندید
    مانی حرف گوش بده من خوب میشناسی باز کن تا معرفی کنم با اسم قبلی که حرف گوش نکردی حداقل با این گوش کن تا بگم کی هستم
    لطفا پیام خصوصیتون باز کنید مانی
    من یه اشنا هستم که خیلی خوب میشناسیش
    تنها کافیه پیامهای خصوصیت باز کنی تا معرفی کنم
    خواهش میکنم یه کاری باهات دارم پیامهای خصوصیت یک لحظه باز کن بعد ببند
    لطفا یکبار دیگه پیامهات باز کن یه کار کوچیک دارم
    هر چقدر هم از هم دور باشیم،


    باز بهم نزدیکیم !


    بالا رو نگاه کن..


    هر دو زیر یک آسمانیم.
    نگاهت آویخته است

    بر کنار تمام سایه‌های خیالم

    چشمانت همچنان مرا می‌کاود

    یاد نگاهت با من است هر جا که باشم

    من و تو

    آرامش و سکوت

    در خلوتی دور

    آسمانی ابری

    باران گه گاه

    روشنایی شمعی

    آرزوی من چیزیست به همین سادگی ...

    سنگی بگذار بر کلمات من

    چراغی روشن کن

    دانستم بی واژه تو را دوست دارم ...

    به چشمان تو که فکر میکنم

    گویا ثانیه ها از رفتن باز می ایستند

    من دیگر در چشمان توام

    به چشمانت که مینگرم خودم را میبینم

    آری من دیگر در چشمان تو ام

    من زندگی ام وهمه احساسم...برای توست...!
    سلام
    چه خبر غروب هستی یا اینکه فردا باهات کار داشتم میشه نامههات یکی کم کنی تا یکی برات بفرستم این هم حذف کن وقتی خوندی
    اسوده باش زندگی من

    هیچگاه هیچ انتظاری از تو نداشته ام وندارم .......

    ارزوی من خوشبختی توست .....

    برمیگردم به اسمانم


    اگر روزی باستاره ات سخن داشتی کافیست به اسمان نگاه کنی و ستاره ات را صدا کنی ..
    اری ... باز هم مثل همیشه برای تو می نویسم

    برای تویی که مقصود تمام نوشته های منی

    تویی که الفبای عشق را به من آموختی

    تویی که مرا سرگدان دنیای قشنگ عاشقی کردی

    تویی که قلم روان قلبم را به دستم دادی

    تا برای اولین بار برای تو بنگارد

    تویی که دیگر هیچ گاه نمی توانم از کنارت بی تفاوت بگذرم

    تویی که چیزی به منهدیه کردی،تا غمخوار و همدم تنهایی هایم باشد

    تویی که فقط تو را از او می خواهم و بس

    تو یی که هیچ در وصف مهربانی بی پایانت نمی یابم
    دلم بهتر دل تنگ نباشی
    انکه دل تنگش هستی حتی لحظه ای به یادت نیست چه برسد به دل تنگ بودن
    دلم خوب تماشا کن و ببین انکه همه دنیایت هست
    حتی نبودنهایت برایش هیچ فرقی ندارد پس دیگر تمامش کن
    دیگر بگذار در خلوت خویش صدایش بزنم
    کسی که صدایم را نمیشنود
    کسی هم دیگر تنبیه نمیکند مرا
    کسی هم دیگر نمیخندد به من و احساسم
    خوب تماشا کردی دلم
    که دل تنگت نیست پس لطفا سکوت کن و بگذار ادمها به زندگیشان برسد
    و اذیتشان نکن
    این روزها

    حسی دارم

    آمیخته با دلتنگی

    کم می آورم

    بازوانی می خواهم که تنگ در برم بگیرند

    اما نه هر بازوانی

    فقط حصـــار آغوش تـــــــو ...


    دیوار اتاقم پُر است از عکس های دونفره ای

    که قرار است بعدا ، با هم بیندازیم

    و آن " بعدا " خواهد آمد؟؟؟

    صندلی ام کنار صندلی تـــــــــــو ، رو به پنجره است

    همان پنجره ای که با شنیدن صدای پایت

    تو را از آن نگاه می کنم هر شب، که خسته بر می گردی به

    خونه خونه ی من و تــــو ، خونه ی مــا

    من ؟ .... خوبم ، خوب ِ من

    من فقط حسی دارم که نمی دانم چیست

    دلم سخت تنگ تــــوست

    و " بعدا " تنگ تر هم خواهد شد

    می دانم ...!
    برای تو می نویسم
    برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست
    برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست
    برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست
    برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد
    برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است
    برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی
    برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی
    برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است
    برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است
    برای تویی که قلبت پـاک است
    برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است
    برای تویی که عـشقت معنای بودنم است
    برای تویی که عـشقت معنای بودنم است
    برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است
    برای تویی که آرزوهایت آرزویم است
    مرا با تمام احساسم بخوان ....

    مرا از شعرهایم بخوان ........

    احساس من در تک تک واژه های اشعارم نهفته شده است .......





    خوشحالم که برگشتی
    امیدوارم یه روزی بفهمی چقدر برام باارزش بودی
    و من چقدر برات بی ارزش
    ببخش اگه رفتم با اینکه میدونستم ........
    رفتم چون تحمل این نداشتم با بودنم هر بار باعث ناراحتی و غمت بشم
    رفتم چون هرگز نمیخواستی کارت باشم
    اما بدون همیشه از دور تماشات میکنم
    و اهسته اشک میریزم
    همون طور که قبلا اینکار میکردم ومثل همون موقع کسی کنارم نیست تا حرفها و غصه هام بفهمه
    ببخش که همیشه برای اینکه تو خوشحال بشی حاضر بودم از خودم که تمام هستیم به یک نفر بسته هست تمام دنیام نابود کردم و حالا چیزی برای از دست دادن ندارم تنها بذار از دور نگاه کنم نکنه این هم میخوای از من دریغ کنی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا