mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تا تو هستي و غزل هست دلم تنها نيست

    محرمي چون تو هنوزم به چنين دنيا نيست

    از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت

    که در اين وصف زبان دگري گويا نيست

    بعد تو قول وغزلهاست جهان را اما

    غزل توست که در قولي از آنه ما نيست

    تو چه رازي ؟ که به هر شيوه تو را مي جويم

    تازه مي يابم و بازت اثري پيدا نيست

    شب که آرام تر از پلک تو را مي بندم

    در دلم طاقت ديدار تو تا فردا نيست

    اين که پيوست به هر رود که دريا باشد

    از تو گر موج نگيرد به خدا دريا نيست
    بهترینم مرا ببخش



    در دلم هنوز چیزی سنگینی می کند



    حسرت از نگفته ها



    زمانی که دستانت را به من دادی



    کاش در چشمانم نگاه می کردی



    کاش برق چشمانم را می دیدی



    می خواستم برایت فریاد بزنم اما نتوانستم



    مرا ببخش



    نمی دانم جادوی دستانت بود یا چشمانت



    که چنین به دنبالت دوان دوان می دوم



    کاش می دیدی شب هایی که خوابت را می دیدم



    بیدار می شدم بهانه ات را می گرفتم



    عکست را نگاه می کردم



    بغضم صبوری نمی کرد و جایش را به اشک هایم می داد



    می دانم که لایق تمام مهربانی هایت نیستم



    پس مرا ببخش



    من بی تو هیچم و تنها



    بهترینم در کنارم بمان که بی تو می میرم
    از جنس کدام نور بودی ستاره من؟

    که جسارت با تو بودن در من جنبید؟

    و من چه عاشقانه به رویت لبخند زدم

    ...و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتی

    و این شد

    "عاشقانه ی آرام "من و تو
    رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

    به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

    بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق

    تقصیر چشمای تو بود ‌‌‌، وگرنه ما کجا و عشق ؟

    تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس

    تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس

    عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم

    وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم

    رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

    به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

    هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم

    یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم

    همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم
    قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم
    همیشه میگفتم دل شکستن سخته اما به راحتی قلبمو شکستند
    با من بمان

    ستاره ها امشب چه غمگین و ماه چقدر پریشان و خورشید در آسمان پر نمی زند.


    عزیزی روی زمین ٬روی بلندای هفتم کنار ایوان رو به زندگی٬ بازدر به روی همه بسته در غمی فکور گوشه ای نشسته

    با چشمان اشکبار رو به آسمان ٬گاه درون خویش زانو بغل گرفته٬ ساکت و آرام با وجودی پر از کسی

    خالی از دیگران و هر کسی آهسته ٬آهسته جان می دهد.

    امشب حرفهای گفته و ناگفته را با تو تکرار می کنم. امشب ستاره ها ماتم گرفته اند.

    گریه کسی خنده از لبها ربوده است. باران و گریه امشب در هم دویدند.

    آخر ای عزیز٬ ای مهربان٬ این چنین زارو غمزده گفته بودیم

    من تو را دارم و به توبسته ام وفا

    با تو باز می شوم٬ با نگاه تو گرم می شوم٬ با وجود تو راه می روم ٬

    بال می زنم ٬با امید تو پر گشوده ام
    هوا تر است به رنگ هواي چشمانت

    دوباره فال گرفتم براي چشمانت

    اگر چه كوچك و تنگ است حجم اين دنيا

    قبول كن كه بريزم به پاي چشمانت

    بگو چه وقت دلم را ز ياد خواهي بر د

    اگر چه خوانده ام از جاي جاي چشمانت

    دلم مسافر تنهاي شهر شب بو هاست

    كه مانده در عطش كوچه هاي چشمانت

    تمام آينه ها نذر ياس لبخندت

    جنون آبي در يا فداي چشمانت

    چه مي شود تو صدايم كني به لهجه موج

    به لحن نقره اي و بي صداي چشمانت

    تو هيچ وقت پس از صبر من نمي آيي

    در انتظار چه خاليست جاي چشمانت

    به انتهاي جنونم رسيده ام اكنون

    به انتهاي خود و ابتداي چشمانت

    من و غروب و سكوت و شكستن و پاييز

    تو و نيامدن و عشوه هاي چشمانت

    خدا كند كه بداني چه قدر محتاج ست

    نگاه خسته من به دعاي چشمانت...
    کي بود که با اشکاي تو يه اسمون ستاره ساخت

    کي بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت

    کي بود که با نگاه تو خواب و خيال عشق و ديد

    کي بود که تنها واسه تو از همه دنيا دل بريد

    نگو کي بود کجايي بوداونکه برات ديوونه بود

    رو خط به خط زندگيش از عشق تو نشونه بود

    من بودم اونکه دلشوساده به پاي تو گذاشت

    اونکه واسش بودن تو به غير غم چيزي نداشت

    من بودم اونکه دل اخر عشق تورو خوند

    اونکه به جاي عاشقي حسرتشو به دل نشوند

    حسرت دوست داشتن تو هميشگي بوده و هست

    کاش ميرسيد به گوش تو صداي قلبي که شکست
    روياي شب هاي نابم پر اسم تو كتابم

    ياد تو هميشه با من اگه بيدارم يا خوابم

    اگه تو نموني با من روزهاي من تيره ميشه

    ولي شب هام ميشه روشن اگه تو باشي هميشه

    توي خوابت مي نشينم تا خوابي ديگه نبيني

    روياي خوابت ميشم تا خواب آشفته نبيني

    حرف شب هاي دلم روزهاي بودنم تويي

    رمز شادي هاي روز وخواب هاي خوبم تويي

    ديدنت شادي مي ريزه توي رگ هاي تنم

    با تو من عاشق زندگي ,هميشه بودنم

    با تو من پري قصه هاي عاشقا مي شم

    بي تو آواره ي دشت و بلم و دريا مي شم

    با تو روشن چون تولد با تو شادم واسه بودن

    بي تو من سايه ي يك درد, سايه ي غم نبودن

    با تو من خود سجودم پاي عشق آسموني

    مي توني بتم تو باشي اگه تو با من بموني

    بي تو من سردي يك اشك روي گونه ي تكيده

    با تو من گرمي شوقم وقتي مي دمه سپيده
    يادته تو اوج پاييز ، اخرين لحظه ي ديدار
    خب مواظب خودت باش، دو سه بار،دوباره تكرار

    يادته به ماجرامون چقدر نگا مي كرديم
    تا يكي دلش بياد و بگه خب ،خدانگهدار

    تو خداحافظي كردي ،دل من يه كم تكون خورد
    بعدش اسمتو نوشتم رو ساقه ي سپيدار

    بارون گريه كه باريد از تو ابر غصه هامون
    هر دومون سر گزاشتيم روي اجراي ديوار
    يه بار ديگه مي پرسم راس راسي بايد جدا شيم؟
    يادته اشك تو افتاد روي سيم گرم گيتار؟

    منم انگار مثل اشكت از چشات افتاده بودم
    يه جوري دلت مي لرزيد پس ديگه نكردم اصرار

    خيلي اونجا مونده بوديم همه ما رو ديده بودن
    بدجوري نگا مي كردن مردم كوچه و بازار

    نگاتو گرفتي از من گفتي خب كاري نداری
    من شكستم ولي گفتم برو به اميد ديدار

    دو سه تا فردا گذشت و من ديگه تو رو نديدم
    شنيدم ولي رسيدي به يكي شبيه دلدار
    همیشه میگفتم دل شکستن سخته اما به راحتی قلبمو شکستند
    امشب دوباره دلــــــم بی صدا شکست


    با گریه ای غریب و غمی آشنا شکست

    تا کهکشان غرقه شدن در خیال تـــــــو

    پرواز کرد و چون مرغی رها شکست

    یک عمر من شکستم و با درد ساختم

    اما کسی نگفت چرا بینــــــوا شکست

    ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه

    کشتی صبرم از ستم ناخــــدا شکست

    امشب ستـــاره ها پی دلداری آمدند

    اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست

    باز به داد دلم رسی....... ای کاش

    امشب دوباره دلم بی صدا شکست
    دیدی دلم شکست!




    دیدی چینی اصل قلب خویش




    سپردم به دستهای خواهشت




    دیدی بی حواس!




    پایت به سنگ خورد،افتاد بر زمین...شکست




    دیدی چه بی صدا دلم شکست
    دلم مي خواد قصه بگم اما نه اون قصه ها ، قصه من وتو
    يه قصه اي که توي اون من باشم و شما
    مي خوام از اون روزي بگم که سرد و باروني بودش
    اما نگاه ما دو تا بارونو زيبا مي دونست
    مي خوام از اون روزي بگم کا در کنار هم بوديم
    تو پيش من
    من پيش تو
    مي خوام بگم خدا کنه
    که مرغ عشق باز بخونه
    گلدون مهر و عاطفه نشکنه سالم بمونه
    بگو شده قلب تو هم جيک جيک و تاپ تاپ بکنه؟
    با ديدن يه همسفر بهونه سفر کنه؟
    شده بهارا بشيني شکوفه ها رو ببيني؟
    اونوقت بياي و از بهار شور پريدن بگيري؟
    شده يه روز به آسمون خيره بشي نگاه کني؟
    بعد يه مدتي ستاره تو پيدا کني؟
    شده کنار گل سرخ بخواي يه قصه اي بگي؟
    نگاش کني اما بعدش هيچي نگي؟
    شده يه روز يه قاصدک رو توي دستات بگيري؟
    نزديک لبهات کني و براش ترانه بخوني؟
    شده دلت هوايي گرماي خنده هاش بشه؟
    يا که چشات باروني گل هاي پرپرش بشه؟
    شده به خاطر دلش گلهاي ياس رو بچيني؟
    يا بعد فقط براي اون جشن ستاره بگيري؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا