mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • وقتي تو نيستي
    نه هستهاي ما چونان که بايدند
    نه بايدهاي ما
    مثل هميشه،
    آخر حرفم را
    و حرف آخرم را
    با بغض فرو مي خورم
    عمريست لبخندهاي لاغر خود را
    در دل ذخيره مي کنم
    باشد
    براي روز مبادا
    اما در صفحه هاي تقويم
    روزي به نام روز مبادا نيست
    آن روز هر چه باشد
    روزي شبيه ديروز
    روزي شبيه فردا
    روزي شبيه همين روزهاي ماست
    اما کسي چه مي داند
    شايد امروز نيز
    روز مبادا باشد
    وقتي تو نيستي
    نه هستهاي ما چونان که بايدند
    نه بايدهاي ما
    هر روز بي تو
    روز مباداست
    قایق اگر بودم.

    چه بادبان ها که می انداختیم.

    چه پاروها که رها می کردیم.

    بی آنکه بترسیم،

    از غمی که موج می زند،

    در چشمانت.

    تا...
    ساحل مهربانی دستانت.....
    پروردگارت با تو مي گويد

    تو را در بيكران دنياي تنهامان،

    رهايت من نخواهم كرد

    بساط روزي خود را به من بسپار

    رها كن غصه ي يك لقمه نان و آب فردا را

    تو راه بندگي طي كن

    عزيزا ،من خدايي خوب مي دانم

    تو دعوت كن مرا بر خود

    به اشكي،يا خدايي،ميهمانم كن

    كه من چشمان اشك آلوده ات را دوست مي دارم

    طلب كن خالق خود را

    بجو مارا

    تو خواهي يافت

    كه عاشق مي شوي مارا

    و عاشق مي شوم بر تو

    كه وصل عاشق و معشوق هم

    آهسته مي گويم ، خدايي عالمي دارد
    جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت
    سر را به تازیانه او خم نمیكنم
    افسوس بر دو روزه هستی نمی خورم
    زاری براین سراچه ماتم نمی كنم
    با تازیانه های گرانبار جانگداز
    پندارد آنكه روح مرا رام كرده است
    جان سختیم نگر كه فریبم نداده است
    این بندگی كه زندگیش نام كرده است
    بیمی به دل ز مرگ ندارم كه زندگی
    جز زهر غم نریخت شرابی به جام من
    گر به من تنگنای ملال آور حیات
    آسوده یك نفس زده باشم حرام من
    تا دل به زندگی نسپارم به صد فریب
    می پوشم از كرشمه هستی نگاه را
    هر صبح و شام چهره نهان میكنم به اشك
    تا ننگرم تبسم خورشید و ماه را
    ای سرنوشت از تو كجا می توان گریخت
    من راه آشیان خود از یاد برده ام
    یك دم مرا به گوشه راحت رها مكن
    با من تلاش كن كه بدانم نمرده ام
    ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا
    زخمی دگر بزن كه نیفتاده ام هنوز
    شادم از این شكنجه خدا را مكن دریغ
    روح مرا در آتش بیداد خود بسوز
    ای سرنوشت هستی من در نبرد تست
    بر من ببخش زندگی جاودانه را
    منشین كه دست مرگ ز بندم رها كند
    محكم بزن به شانه من تازیانه را
    چشمک بزن چراغ ِ خیابان ِ عاشقی !

    در بهت ِ چشم ِمرغ ِغزلخوان ِ عاشقی

    شاید بهار هم ، شبی از دوردست ِخویش

    تن در دهد به سوز ِ زمستان ِ عاشقی

    قدری بخند در شب دلگیر ِ چشم من

    برقی بزن ستاره ی خندان عاشقی
    آنگاه كه ضربه های تیشه زندگی را بر ریشه آرزوهایت حس می كنی، به خاطر بیاور كه زیبایی شهاب ها از شكستن قلب ستارگان است
    باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند

    بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند

    نه راه پیش مانده برایم نه راه پس

    پل های امن ِ پشت سرم را شکسته اند

    هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند

    هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند

    حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند

    آیینه های دور و برم را شکسته اند

    گل های قاصدک خبرم را نمی برند

    پای همیشه ی سفرم را شکسته اند

    حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو

    با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرم را شکسته اند
    دلم گرفت :(

    غصه نخووووووووور عشق هم یه مرحله از زندگی ما آدماست
    قرار نیست تو این دنیا ما به همه چی و همه کس برسیم
    نرسیدن هم جزیی از زندگیه
    گفتند ستاره ها را نمی توان چید...

    آنان که باور کردند حتی دستی برای چیدن ستاره ها دراز نکردند...

    اما...

    اما باور کن...

    که من به سوی دورترین ستاره ها دست یافتم و با این که دستانم تهی ماند...

    چشمانم لبریز ستاره شد......

    خودت یه پا شاعری بهش نگم دوسش داری خودش می فهمه :D

    ;) عالی بود مثه همیشه
    وووایی عجب نی نی خوشملییییییییییییی؟؟؟
    کپل موپل منننننننننننن:D

    داداشی چقدر تو با احساسیییییییی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا