mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هرروز می پوشانم دلتـنگی ام را با بستری از کلمات ...

    اما باز کسی در دلم ..

    " تــــــو "

    را صــدا می زنـــد ...

    انگار از هر طرف که میروم ..

    به تــو می رسم ..،

    چه خوب که تو این همه بزرگـــی ..

    اے کاغذ سپید ...

    کہ همه ے دردهایم را بہ دوش میکشے ... ،

    یکبار دیگر رویت مے نویسم :

    / بے نهایت دوستش دارم / ...

    تــو را بــا تپــش هــای قلبــم ســرودم !

    بــه ایــن واژه هــا ..

    احتیــاجی نــدیدم . . .

    بی تو هیچ نمی خواهم ..

    نه آسمان ، نه زمین ، نه باران ، نه خیس شدن..

    نه تازگی ، نه طراوت ..

    گرمای دستانت را به من بده ..

    همه چیز را از من بگیر ...

    دغدغه خود را در آغوش بگیر ..

    و بخواب ..

    هیچ کس آشفتگی‌ات را شانه نخواهد زد ..

    این جمع پر از تنهایی ا‌ست . . .


    نــپـــرس

    هیــــچ نپــــرس از دلــــم

    هـــمــین " چـــه خبــــر "

    هـــمــین " چـــه میکنـــی ایـــن روزهــا "

    ســـوال بـــدی اســت !


    همه می پرسند چیست در زمزمهء مبهم آب

    چیست در همهمهء دلکش برگ

    چیست در بازی آن ابر سپید

    روی این آبی آرام بلند که تو را می برد

    این گونه به ژرفای خیال

    چیست در خنده جام که تو چندین

    ساعت مات و مبهوت به آن می نگری

    نه به ابر,نه به آب ,نه به برگ

    نه به آبی آرام وبلند,نه به خلوت خاموش

    کبوترها ,نه به این آتش سوزنده

    که لغزیده به جام,من به این جمله نمی اندیشم

    من به مناجات درختان هنگام سحر

    رقص عطر گل یخ را با باد

    نفس پاک گل شقایق را درسینهءکوه

    صحبت چلچله ها را با صبح

    بغض پاینده هستی را در گندم زار

    ردش رنگ و طراوت را درگونهء گل

    همه را می شنوم می بینم من به این

    جمله نمی اندیشم , به تو می اندیشم

    به تو می اندیشم.....
    به تو می اندیشم

    به تو که دور از من

    و

    در قلب منی

    به تو می اندیشم

    که گذر گاه زمان هم نقشی از خاطر تو می آراید


    نــه !

    هــرگــز شــب را بــاور نکــردم ..،

    چــرا کــه در فــراســوهــای ِ دهلیــزش ..

    بــه امیــد ِ دریچــه‌ای ..

    دل بستــه بــودم . . .

    پیچــک نگــاهــم ...

    دزدانــه تــا پشــت پنجــره ی اتــاق تــو بــالا آمــده !

    بــه کجــا خیــره شــده‌ای؟!

    بــاران کــه بگیــرد ...

    تمــام پنجــره پــر از پیچــک خــواهــد بــود . . .

    انــگــار زمستــان آمــده اســت!

    خستــه ام !

    مــی خــوابــم !

    بهــار کــه آمــد، پیلــه ام را مــی شکــافــم ...

    تــا بــا پــرهــای خیــس ...

    دوبــاره

    عــاشقــت شــوم . . .

    ملحفه های احساسم را کجا پهن کنم ..

    که آفتاب ِ حضورت پاکشان کند ..

    آخر ... ؛

    بوی ِ تو در همه ی تنم جاری ست ..!!

    تمــــام اکسیـــژنـهـای دُنـــیا را هَم بیاورنــد ...

    بــه کــــارَم نمی آیــد ..

    مــــن پـُــر از هــــــوای تـــو أم ..........!


    دلتنــگم ...

    بــــرای کســـی کـــه مـــدتهـــاست ..

    بــــی آن کـــه بــــــــاشد ..

    هـــر لــحظه ..

    زنــــــدگی اش کـــــرده ام .....!

    ثانیه ها ..!

    با گذشتن خود تنها یک چیز را به من می فهمانند ..

    آن هم طولانی شدن غم ندیدنت …

    هیچکس برای تشییع شقایق نبود جز باد.....

    و زوزه هایش ...

    که در صحرا مرثیه میخواند ..

    از حنجرهء آسمان ..

    آنقدر که ابر از مویه های باد گریست

    شـاعـر نمـیـ‌شونـد كلمـــات ...

    مگــر آنكـهــ پرتـاب شـونـد از پنـجــره ‌ای ...

    بـه كــوچـه ‌ای ....


    شکستـَن دل …

    به شِکستن استُخــوان دنــــده می‌مانَد ..؛

    از بیرون هَمـــه‌ چیز رو به‌ راه اســــت ..

    اما هَـــــر “نفـس”، درد ا‌ست که می‌کــِـشـی !!!

    مهربانم... ای خوب!

    یک نفر هست که با تو ... تک و تنها با تو ...

    پر اندیشه و شعر است و شعور...

    پر احساس و خیال است و سرور ...!!!



    مهربانم ... این بار... یاد قلبت باشد!

    یک نفر هست که با تو .... به خداوند جهان نزدیک است ...


    يك نفر ..... يك جايي..... تمام روياهاش لبخند توست و زماني كه



    به تو فكر مي‌كنه احساس مي‌كنه كه زندگي واقعا با ارزشه پس هرگاه



    احساس تنهايي كردي اين حقيقت رو به خاطر داشته باش يك



    نفر ..... يك جايي..... در حال فكر كردن به توست!!!
    نمیدانم کجایی

    در وجودم نهفته شدی...

    در بین دستانم...

    در قلبم...

    در گوشه چشمانم...

    در آسمان ایمانم...



    در کجا نشسته ایی

    کنار ساحل آرامش من

    آنجا که تپش قلبم به شماره میفتد

    شاید آنجا که شاپرکی بر گل آرام مینیشیند



    کجا تو هستی که اینگونه به وجودم ملحق میشوی

    در بی خوابی هایم

    در شبهایه بی قراریم...

    در متن تمام تنهاییم

    چگونه تو آرام گرفتی در این آشوب



    تو کجا آشکار اینگونه پنهان شده ایی

    در زیر پوست من

    چه لطیف میجهی...

    تو در فراسوی هر زمان

    در هر جای این مکان

    با منی...

    طوری روحم با عشق تو آمیخته شد که انگار

    تو خود منی...
    همیشه برای تو می نویسم

    برای تویی که مقصود تمام نوشته های منی

    تویی که الفبای عشق را به من آموختی

    تویی که مرا سرگدان دنیای قشنگ عاشقی کردی

    تویی که قلم روان قلبم را به دستم دادی

    تا برای اولین بار برای تو بنگارد

    تویی که دیگر هیچ گاه نمی توانم از کنارت بی تفاوت بگذرم

    تویی که چیزی به منهدیه کردی،تا غمخوار و همدم تنهایی هایم باشد

    تویی که فقط تو را از او می خواهم و بس

    تو یی که هیچ در وصف مهربانی بی پایانت نمی یابم

    و تنها حرف و کلامی که برایت می یابم این است:

    " دوستت دارم "
    سراسر شب را به یادت می اندیشیدم

    پنجره باز بود و باد دفتر شعرم را ورق می زد

    و دیوانه وار در هوا می پراکند

    پرده اتاق در باد می رقصید... همه چیز حاکی از تو بود

    چشمهایم...صدای باد...سکوت شب...وترانه ی تنهایی من

    در دل تاریکی

    ستاره ها سر گردان... مهتاب دلتنگ بود چو من...

    اه... چه بی انجام می رفتی

    انگاه که من ترانه ام را به تو تقدیم می کردم
    صـدایِ قـلب نـیـسـت (!)

    صـدایِ پـایِ تـوسـت . . .

    کـه شـب هـا در سـیـنـهَ م مـی دوی .

    کـافـیـسـت کـمـی خـسـتـه شـوی

    کـافـیـسـت بـایـسـتـی /.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا