دستانمـ رآ که مے گیرے .. مَن دیگر از آنِ خود نیستم!
حرارتمـ به اوج مےرسد!
و نمیدانم که این از شرم است ...
یآ ...
تصور روزهآیے که باید نبودتـــ را لمس کنمـ !!!
حرارتمـ به اوج مےرسد!
و نمیدانم که این از شرم است ...
یآ ...
تصور روزهآیے که باید نبودتـــ را لمس کنمـ !!!