mani24
پسندها
36,403

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گآهـــ ـ ــی فِـــــ ــکر میکُـــــنَمــ ..

    عـ ـ ـــــاشقــــــــ رآ .. بـ ـا الــــــــ ـف باید نوشــــ ت!

    تا کِــــه معلــــ ـوم شَــــود ..

    هَمیــ ـشِه کلـآه بَــــــ ـ ـر سرش میرَود ...

    בل ِ مـَטּ פـوصلـﮧ ڪُـטּ בآב زבטּ مـَمنوع اَست !

    ڪَم بڪُـטּ ایـטּ گلـﮧ ..

    فـَریـآב زבטּ مـَمنوع اَست !

    شـآבے اَز مـَنظر ایـטּ قـوґگـُنـآهـﮯست بـُزرگ ..

    بزטּ آهنگ ولـﮯ شـآב زבטּ مـَمنوع اَست ..!

    دیگه حَتی نَفَسْ کِشیدَنَمْ مُهِمْ نیستْ ..

    اَهْ ، مُردَنْ چــِقَدر زودْ آرِزو شُدْ ...

    خــُدایا ، آمادِ ه اَمْ ، بــِریمْ!!!

    بہ בلَمــ مےگویَمــ ..

    آטּ یوسُفے کہ بہ ڪَنعانَشــ بَرگَشتــ اِستثنا بود...

    تو غَمِتــ را بُخور...!

    اِنتِظار نَدارَم تو اَوَل بِگویی دِلَم بَرایَت تَنگ شُده اَست ..

    اَما حَدِاَقَل میخواهَم وَقتی مَن اَوَل میگویَم ..

    بِگویی مَـنَـ ـم هَـمـیـ ـنـطــ ـور...

    کــاش تــوی ایــن جــاده یه تابلــو نصــب میکــردن ..

    واســه دلخــوشــیم…!!

    “” تــــــــو “”

    دو کیــــلومــــتر…!

    هیـ ـچ چیـ ـز غیـ ـر مُمـ ـکنـ نیستـــ ..

    محالے در عآلمـ نیستــ !

    جُـ ـز یکــ چیـ ـز ...

    زندگے بے تـ ـــو ..!

    در زِندِگـﮯ بَـرآﮮِ هَر آََدَمـِ بآ اِحســاسـﮯ ..!

    اَز یِـڪ روز ..

    از یِـڪ جــآ ..

    اَز یِـڪ نَفــَـــر ..

    بـہ بـَـعـد...!

    دیگَـر هـیچ چیـز مِثـلِــ قَبـل نیستــ ..!

    نـہ روزهآ، نـہ رنگ هآ، نـہ خیـآبـآטּ هآ ..

    همـہ چیـز مـﮯ شـود:

    دلــــتــنـــگـﮯ...!

    اِنتِظار نَدارَم تو اَوَل بِگویی دِلَم بَرایَت تَنگ شُده اَست ..

    اَما حَدِاَقَل میخواهَم وَقتی مَن اَوَل میگویَم ..

    بِگویی مَـنَـ ـم هَـمـیـ ـنـطــ ـور...

    دلتنگ ترین لحظه های من نبودن توست و این روزها این ابهام توهم زا تمام فکرم را پر کرده ... توهم رفتنت...ندیدنت ...نشنیدن صدایت...

    در سکوت این شبهای بی پنجره ، به تو می اندیشم و باز هم مثل همیشه به احساس مبهمی که از من داری می اندیشم.

    حس غریبی شیشه ی احساسم را تلنگر می زند که پرنده رفتنی ست و من به یاد تو دلم ترک بر میدارد که تک پرنده ی دل من ماندن را تا

    کی تاب می آورد؟؟؟

    چون دوستت دارم اگر هم بروی خودت را به خاطر و پروازت را به خاطره هایم می سپارم .تا ابد .

    مگر هر کس چند بار از ته دل می تواند کسی را دوست بدارد؟ فقط یک بار . پس بدان انتخاب یک باره ی من تو بودی ، هستی و خواهی بود.

    مهم نیست چقدر با هم فاصله داریم .مهم قلب من است که در هر تپش خود نام تو را در وجودم به جریان در می آورد و این زیباترین حسی

    ست که تا حالا تجربه نکرده بودم و هر اتفاق زیبا یک بار رخ میدهد و اکنون اتفاق زیبای زندگی من تویی

    یادم نرفته که بین ما یکسال فاصله جا خوش کرده است .اگر دلش خوش است به ماندن بگذار بماند چون میان قلب پاک تو و این حس

    دوست داشتن فاصله معنا ندارد ........
    آن شب که شب پره ها عاشقانه تر نور را می جستند



    و اتاقم سرشار از ترانه بود


    دانستم تو پژواک تمام عاشقانه های تاریخی.
    می توانم کنار ِ تو باشم و

    باز بی آواز از راز ِ این همه همهمه بگذرم...

    من از پی ِ زبانِ پوسیدگان نخواهم رفت!

    تنها منم که در خوابِ این همه زمستانِ لنگرنشین،

    هی بهار بهار برای باغ ِ بابونه آرزو می کنم.

    حالا همین شوقِ بی قیمت و قاعده

    همین حدودِ رویا و رفتن ِ از پی ِ نور، ما را بس،

    تا بر اقلیم ِ شقایق و

    خیالِ پروانه پادشاهی کنیم.


    تمام زیبایی افکارم


    تنها


    به خیال توست


    که چونان دلنوشته ای


    بر روی این صفحه نه چندان مجازی


    برایت به یادگاری میگذارم


    تا شاید روزی


    آن ها را بخوانی


    نگرانم نباش


    تنها دلخوشم به همین خیالات


    هر چند واهی!


    شب شکــــــنم به عشق تو ... هنوز ماه من تویی

    عشـــــــــــق تو شد گناه من ... رمز گناه من تویی

    قبله عشــــــــق من شدی ... لحظه عاشقی من

    عـــــــــطر خوش ترانه ای ... شرط نگاه من تویی


    غوغا میكنند

    در من...،

    واژه هایی كه

    به وزن "تو"

    شعر میشوند..!!!


    اگر تو نبـــودی


    مــن


    بی دلـــیل ترین اتفـــاق زمیـــن بــودم


    تو هـــستی


    و مـــن


    محکـــمترین بهـــانه ی خلقت شـــدم ...



    لطفا این شعر را


    آهسته بخوانید.


    روویِ سطرِ آخرِ گریه‌هاش


    خواب رفته است شاعر!


    من دلم گرفته ، هر چه می روم نمی رسم

    رد پای دوست

    کوچه باغ عشق

    سایبان زندگی کجاست ؟


    این روزها ، روزه ام

    روزه ی سکــوتیست كه نیت کرده ام

    در نبـودنت بگیرم و هنگام سـحر

    دلـم را سیـر کنم از لقمه لقمه ی حسـرت !

    و به وقت اذان دلتنگی ها

    افطاری ام یک استکان خاطـره ی گــرم



    گـنـجـایـش دل

    دیـگر نـیـسـت

    ایـن هـمـه دلـتـنـگی و تـنـهـایـی

    چـو کبـوتـری

    در آرزوی پـرواز

    مـی زنـد خـود را

    به در و دیـوار تـن

    شـایـد کـه بـیـابـد راهـی

    بـه سـوی رهـایـی . . / .


    از بام ِ آســـمان ، امشــــب

    مــــاه

    اُفتــــاده َ ســت ، پیــش پایـــت ،

    چــون تــــو

    عاشــــقانه

    نـــگاهش میـــکردی .



    دلــم گـــرفته بود

    شبی تاریک و ســـرد

    از پشــت دیــوار ســـکوت

    تـــرانه ای جوانــه زد

    و نـــام تو

    برتـــارک واژه ها

    رُخ نـــمود

    شعر تمام شد و دل

    از اینهمه عشق

    جوشید

    چشم طاقت نبرد

    تا سحر یک ریز بارید
    شاعر که شدم

    نردبانی بلند بر می دارم

    پای پنجره ی پرسه های پسین پروانه می گذارم

    و به سکوت سلام آن روزها سرک می کشم

    شاعر که شدم

    می آیم کنار کوچه ی کبوترها

    تاریخ یادگاری دیوار را پررنگ می کنم

    و می روم

    شاعر که شدم

    مشق شبانه ی تمام ِکودکان جهان را می نویسم

    دیگر چه فرق می کند

    که معلمان چوب به دست

    به یکنواختی خطوط مشق های شبانه

    شک ببرند یا نبرند ؟

    شاعر که شدم

    سیم های سه تارم را

    به سبزه های سبز سبزده گره می زنم

    و آرزو می کنم

    آهنگ پاک ِ صدای تو را بشنوم

    شاید که شاعری

    تنها راه رسیدن به دیار ِ رؤیا

    و کوچه های خیس کودکی باشد!




  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا