mani24
پسندها
36,403

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اما...اگر...شاید!

    اما گناه من نبود

    اگر تو را برای من نوشتند

    شاید من اشتباه کردم

    اما اگر شاید نبود

    حتما گناه من نبود

    تو را با فاصله برای من نوشته بودند.



    روزهایی هست

    دلت پرنده می خواهد

    نرم برشانه ات بنشیند

    آرام بخوابد.

    تو روز را بخواه !

    پرنده می آید حتما" ،

    می نشیند برشانه ات نرم ،

    ومی خوابد آرام ،

    تو فقط روز را بخواه!
    برای مهربانی چشمهایت

    برای صمیمیتی که در کلامت موج می زند

    برای تو می نویسم

    برای لبخند شیرینی که روی لبانت نقش می بندد

    و برای نهال مهری که در سینه ی پر مهرت می روید

    فقط برای تو می نویسم

    که صدایت زیباترین ترانه ی هستی ست

    و برای نامت که پر از راز و رمز زیبایی ست
    خدایا

    از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار.

    نگاهی ،

    یادی ،

    تصویری ،

    خاطره ای

    برای هنگامی که فراموش خواهیم کرد

    روزی چقدر عاشق بودیم...
    میان اینهمه راه

    که به تو نمی رسد ،

    چه سخت است

    راه تو را گم کردن !


    سلام منم خیلی خوشحال میشم با هم آشنا بشیم حتی خارج اینترنت؟!!!!!!!!!!
    چه بی هیاهوست این خلوت نهانم

    شعله ای بیافروز

    تا در تنگناهای تاریک شبهای بی ستاره

    تو را به تصویر در اورم

    غزلهایم برای توست

    چرا که قطب زنده غزلهای منی
    سکوت کن دلم !...



    اين جا سکوت, اجباري ست

    اگر چه حرف و غزل در نگاهمان جاري ست...

    هميشه عشق, برايم سکوت و ابهام است...

    شبيه ديدن او بين خواب و بيداري ست...

    چه قدر پير شدم...

    با مرور خاطره ها...

    به ذهن خاطره هايم, سکوت غمباري ست...

    دلم شکست و غزل مرد...

    اه, اي مردم !

    چه قدر طعنه و زخم زبانتان کاري ست!...

    اگر چه حرف و غزل نا تمام مانده...

    ولي...

    سکوت کن دلم!

    اين جا سکوت اجباري ست
    خانه ام دور است

    گاهی که عزم ِ خانه می کنم از دلتنگی و هراس

    گم می شوم در پیچ و تاب مسیر

    خرده نان هایم ارزانی پرندگان ِ عشق

    عاقبت پیدا خواهم شد

    خانه ام دور است می دانی؟

    در بلندای آسمان خراش بودن ِ من

    راه پله ای است پیچ در پیچ

    منتهی به چراغ های روشن شب

    می نشینم در ایوان ِچشم انداز شوق

    با دو فنجان چای و دو صندلی و یک کتاب

    رو به رویم نمی دانم کیست

    خانه ام دور است

    دست هایم سایبان خطوط ِ درهم پیشانی

    چشم می دوزم به آرامش ِ گندم زار

    مزرعه ی کوچک تو چه آرام است

    شکوفه ها می خندند درهر سپیده ی نور

    و دود گرم کلبه ات هر شام

    نشان از شعر و شور و حرفی تازه


    چشم تو شعر

    چشم تو شاعر است

    من دزد شعرهای چشم تو هستم

    کنار حوصله ام بنشین

    بنشین مرا به شط غزل بنشان

    بنشان مرا به منظره عشق

    بنشان مرا به منظره باران

    بنشان مرا به منظره رویش

    من سبز میشوم

    زیبا ستاره های کلامت را در لحظه های ساکت عاشق بر من ببار

    بر من ببار تا که برویم بهاروار

    چشم از تو بود و عشق بچرخاند بر حول این مدار

    زیبا تمام حرف دلم این ست

    من عشق را به نام تو آغاز کردم

    در هرکجای عشق که هستی

    آغاز کن مرا

    آسمـان هم دلــش گرفته بود ..

    گویا همچون من، او هم معطل بود .. ببارد یا نه ؟!

    او بارید ، من امـــا . . .

    زمین همچون آیینه ای سپید در برابرش شده بود

    حال دیگر خودش را در آن میدید ..

    حال همه چیز رنگ و بوی سپیدی گرفته بود
    امشب ....

    قاصدک خیالم را فوت کرده ام ...

    دیدمش ...

    به سوی اسمان رفت .....

    ماه را پشت سر می گذارد ...

    و کهکشانها را رد خواهد کرد

    نشانی تو را به او داده ام

    به او خوب گوش کن

    به تو خواهد گفت

    که چه اندازه دوستت دارم


    پشت هر پنجره ، دیوار - دلت می آید؟

    من و تنهایی و تکرار - دلت می آید؟



    تو فقط سعی بر آنی که مسافر باشی

    چشم من در پی اصرار دلت می آید؟



    من کمی تلخ – مرا خط بزن از زندگی ات

    جای من فاصله بگذار ، دلت می آید؟



    من کمی تلخ ، کمی شاعر عاشق پیشه

    بر من این تلخی بسیار دلت می آید؟



    آه سخت است مخواه اینکه بگویم که برو

    که خداوند نگهدار – دلت می آید؟



    پشت هر پنجره لبخند و غزل زیبا نیست؟

    پشت هر پنجره ، دیوار ، دلت می آید؟



    حاصلی از هنر عشق ِ تو جز حرمان نیست


    آه از این درد که جز مرگ ِ من اش درمان نیست


    این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم


    که بلاهای وصال ِ تو کم از هجران نیست


    آنچنان سوخته این خاک ِ بلا کش که دگر


    انتظار ِ مددی از کرم ِ باران نیست


    به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت


    آن خطا را به حقیقت کم از این تاوان نیست


    این چه تیغ است که در هر رگ ِ من زخمی از اوست


    گر بگویم که تو در خون ِ منی ، بهتان نیست


    رنج ِ دیرینه ی انسان به مداوا نرسید


    علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست


    صبر بر داغ ِ دل ِ سوخته باید چون شمع


    لایق ِ صحبت ِ بزم ِ تو شدن آسان نیست


    تب و تاب ِ غم ِ عشق ات ، دل ِ دریا طلبد


    هر تــُنـُـک حوصله را طاقت ِ این توفان نیست


    سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز


    ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست





    آرزوی خیلی ها بودم
    از آن دست نیافتنی هایشان….
    ساده اسیرت شدم که قدر ندانستی…!!!


    وقتی یه آدم میــــــــگه ،
    هیچ کس منو دوســــــــت نداره
    منظورش از هیچ کــــس ،
    یک نفــــــــر بیشتر نیست…
    همون یه نفری که برای اون همه کســــــــه…
    دَرد بُزرگے ـســــت ..

    براﮮ کسـﮯ که مُتوجه نــَبودَنتــ نے ـستــ ..

    پَرپَر شــَوے ...

    تـا یـادت مـی کنـــم ..

    بـاران مـی آیـد ..

    نمیدانستم لـمـس ِ خـیـالـت هـــم ...

    وضـو مـی خـواهــد !

    دلــــــــ درد گرفتهــــ ام ...

    از بســــ فنجانــــ های قهوهــــ را سر کشیدهــــ ام ..،

    و تــــو تهــــ هیچــــ کدامــــ نبودیــــ !!!

    ﻋﺯﻳزﻡ فراق ﻳﻌﻧﮮ : "دورﮮ"

    دورﮮ ﻳﻌﻧﮮ : "دﻟﺗﻨﮕ__________ﮮ" ..

    دﻟﺗﻨﮕﮮ ﻳﻌﻧﮮ : "ﺗ___________و" ..

    ﺗو ﻳﻌﻧﮮ : "همه ﮮ دﻧﻳ______________________ا ﮮ" من ...

    تنها

    نیستم

    مدتی ست

    با تو...

    در خودم

    زندگی می کنم...!


    تـو بـ ـہَ افـتـادن مـن بــ ــر روے زمـیـن خــندیـدے ....

    و مـن تـمــآمـ ـ حـوآسـمــ ـ بـه چـشـمـآن مـردم بـــ ـود ، تـآمـبـآدآ ...

    عـاشـقــ ـ خـنـدهـ هایـتــ ـ شـونـد ...!

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا