mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • زُل می زنی، به دور دست

    هوا ابری ست

    اما

    هوس ِ بـاران ندارد



    نگاهت آویخته است

    بر کنار تمام سایه‌های خیالم

    چشمانت همچنان مرا می‌کاود

    یاد نگاهت با من است هر جا که باشم

    من و تو

    آرامش و سکوت

    در خلوتی دور

    آسمانی ابری

    باران گه گاه

    روشنایی شمعی

    آرزوی من چیزیست به همین سادگی ...

    سنگی بگذار بر کلمات من

    چراغی روشن کن

    دانستم بی واژه تو را دوست دارم ...

    به چشمان تو که فکر میکنم

    گویا ثانیه ها از رفتن باز می ایستند

    من دیگر در چشمان توام

    به چشمانت که مینگرم خودم را میبینم

    آری من دیگر در چشمان تو ام

    من زندگی ام وهمه احساسم...برای توست...!
    دلتنگی ...

    بی تو دلتنگی به چشمانم سماجت می كند

    وای دل چون كود كی بی تو لجاجت می كند

    اشتیاق دیدن تو میل خاموشی نكرد

    هیچوقت عشقت بدل فكر فراموشی نكرد

    عشق من با تو به میزان تقد س می رسد

    بی حضورت دل به سر حد تعرض می رسد

    دوستت دارم برای من كلام تازه نیست

    حد عشقت را برایم هیچ چیز اندازه نیست

    در غیاب تو غریبانه فراغت می كشم

    بر گذشت لحظه ها طرحی ز طاقت می كشم

    چشمهایم را نگاه تو ضمانت می كند

    گرمی دست مرادستت حمایت می كند

    با تنفس در هوای تو هنوزم قانعم

    ابتلای سینه را اینگونه از غم مانعم

    چشمهای مهربان تو فراموشم نشد

    هیچكس جز یاد تو بی تو هم آغوشم نشد

    من تو را با التهاب سینه ام فهمیده ام

    ساده گویم خویش را با بودنت سنجیده ام



    تو کیستی که ســـفر کردن

    از

    هوایــــت

    را


    نمیتوانـــــــــم...


    حتی با بالـــهای

    خیــــال...!!!؟
    هر چقدر هم از هم دور باشیم،


    باز بهم نزدیکیم !


    بالا رو نگاه کن..


    هر دو زیر یک آسمانیم.
    می خواهم امشب از ماه قول بگیرم

    که هر وقت دلم برایت تنگ شد

    در دایره حضورش تو را به من نشان دهد

    می خواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم

    هر وقت دلم هوای تو را کرد

    عطر حضور مهربان تو را با من هم قسمت کنند

    می خواهم امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم

    که هروقت امواج پر تلاطم یادها خواستند

    قایق احساس مرا بشکنند

    دست امید و آرزوی تو مرا نجات دهد

    می خواهم امشب با تمام قلب هایی

    که احساس مرا می فهمند و می شنوند

    پیمان ببندم که هر وقت صدای قلب بی قرار م را هم شنیدند

    عشقم را سوار بر ضربانهای بی تابی به تو برسانند....



    دلم برای بودنت تنگ است


    بودن سرخ تو


    ارامش سبز بودنت


    ابی دستانت را دوست دارم


    انگشتانم برای بودن میان ابی دستانت از هم فاصله می گیرند


    از سیاهی شب نمی ترسم


    زمانی که سپیدی قلبت روشنگر لحظه هایه من است


    نارنجی و زرد شناور کلامت را دوست دارم


    انفجار رنگ ها را کنار تو دوست دارم


    رنگ ها را برای با تو بودن دوست دارم
    دلم کسی را می خواهد،

    از جنس خودم ...

    دلش شیشه ای ...

    گونه هایش بارانی ....

    نگاهش ستاره باران باشد....

    بیاید، با هم برویم ...

    نمی خواهم فرهاد باشد کوه بتراشد

    می خواهم انسان باشد

    نمی خواهم مجنون شود ، سر به بیابان بگذارد

    می خواهم گاهی دردم را درمان باشد

    شاهزاده سوار بر اسب سفید نمی خواهم !

    غریب آشنایی می خواهم با پای پیاده

    قلبش در دستش باشد

    چشمانش پر از باران باشد !

    کلبه کوچک را دوست دارم ...

    اگر این کلبه در قلب او باشد ...
    البته که دوستت دارم احمق جان !

    ولی اذیتت می کنم ،

    دلیلش را هم صاف و ساده می گویم ؛

    آزارت می دهم چون دوستت دارم !

    این را می فهمی ؟!

    خودت خوب می دانی که آدم نسبت به کسانی که دوستشان ندارد ،

    بی تفاوت است !

    من هیچ گاه کسانی را که برایم بی ارزشند ، آزار نمی دهم

    هــــــیــــچ گـــــاه !

    سلام. ممنون بابت احترامی که برای حرف خودتون قائل هستید.فقط لطف کنید کمی محتاط تر باشید
    سلام
    من عذر میخام...منظورم این نبود که نظمو بهم ریختین
    اما خب پستا خیلی طولانین..میشه چندتاشون کرد...
    واقعا مطالب که میذارین قشنگن اما بیشتر اوقات نصفه نیمه میمونه
    گاهی

    چقدر دریای چشمانت



    مواج می شود



    و


    من



    که



    محو تماشا ام..
    مي خواهم اين بار از تو بگويم ....... از تو بهترينم



    دوست دارم من باشم و کاغذ و خودکار ي که فقط نام تورا بنويسد

    با تو حرفها دارم به اندازه ي هزار سال...سالها يي که ديگر متعلق به توست

    دلم را به ياد تو با دريا و آرزوهاي زيبايي آميخته ام

    آرزوها يي که اول و آخر آن تو هستي

    مي دانم که يک روز دنيا تمام ميشود

    ولي عشق تو همچنان پابر جاست

    با تو خواهم ماند وتنها تو با من بمان

    كه وقتي تو هستي گويي تمام خوبيهاي دنيا را به يكباره در كنار خود دارم


    بعد از تو

    هر خاطره فندکی شد و

    شعری روشن کرد ...

    واژه ها را پک میزنم

    و تمام شعرها را دود می کنم

    شعر اعتیاد می آورد

    مخصوصاً

    برای کسی که خوب بلد است با دود

    چشمان تو را تصویر کند ... !
    درست همین جا

    همین گوشه دنج دنیا بود که عاشقانه هایم را برایت باز گفتم

    و تو چه عاشقانه مرا بستی در آغوشت

    یادت هست

    آن روز تو مرا در آغوش کشیدی و من برای اولین بار با حس خوب تو پرواز کردم

    سبک سبک سبک و سبک تر از همیشه لحظه ای بود که سنگینی سرت را روی شانه هایم حس کردم

    به یاد داری

    تمام ساعات آن روز را

    خوب میدانم که به یاد داری

    شاید نگفتنش دلیل بر پنهان کردنش نباشد

    دوست دارم بیایی و باز عاشقانه در گوشم بگویی

    آری خوب به یاد دارم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا