نگاهت آویخته است
بر کنار تمام سایههای خیالم
چشمانت همچنان مرا میکاود
یاد نگاهت با من است هر جا که باشم
من و تو
آرامش و سکوت
در خلوتی دور
آسمانی ابری
باران گه گاه
روشنایی شمعی
آرزوی من چیزیست به همین سادگی ...
سنگی بگذار بر کلمات من
چراغی روشن کن
دانستم بی واژه تو را دوست دارم ...
به چشمان تو که فکر میکنم
گویا ثانیه ها از رفتن باز می ایستند
من دیگر در چشمان توام
به چشمانت که مینگرم خودم را میبینم
آری من دیگر در چشمان تو ام
من زندگی ام وهمه احساسم...برای توست...!