mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عاشقت هستم و خواهم بود .............در لحظه لحظه هایی که قلبم میتپد ..........

    قلبم فقط به عشق توست که میتپد .....فقط به عشق تو ....دنیای من .....



    اگر نسیمی شانه هایت را نوازش کرد

    بدان آن هوای دل من است که به یادت می وزد
    دوستت دارم ، رازیست که ، در میان حنجره ام دق میکند وقتی که نیستی

    *********
    دلم برایت خیلی تنگ است

    شاهدم نیز گوشی تلفنی است که بارها و بارها در دست گرفته ام


    مثل همیشه دلتنگ و بی قرارت هستم

    نمیدانم کجائی؟! چه میکنی؟!

    اما میدانم که چه باشی یا نباشی همیشه عاشقت می مانم

    از من دوری اما هیچ گاه یادت نگذاشت تا دوریت برایم پایدار باشد

    شاید ندانی هر شب این رویای توست که مرا به خواب دعوت می کند



    Click here to view the original image of 850x688px.
    [IMG]


    Click here to view the original image of 850x565px.
    [IMG]
    گاهی حضور بعضی ادمها به زندگیت رنگی میدهد که هرگز فکرش را نمیکنی
    و گاهی دل تنگ که میشوی
    تنها دلت حضورشان را میخواهد و انگاه که حضور دارند باز دل تنگ میشوی اخر لحظه رفتن فرا میرسد و تا لحظه دیدار دوباره تنها لحظه شماری میکنی
    مرا با تمام احساسم بخوان ....

    مرا از شعرهایم بخوان ........

    احساس من در تک تک واژه های اشعارم نهفته شده است .......

    دلت که تنگ یک نفر باشد...


    خود خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموش کنی فایده ندارد...



    تو دلت تنگ است!

    دلت برای همان یک نفر تنگ است...


    تا نیاید... تا نباشد...


    هیچ چیز درست نمی شود....
    انتظار يعني چشمان من كه پشت پنجره جا مانده است.

    انتظار يعني عكس غبار گرفته ي تو از همان روز جدايي.

    انتظار يعني قلم من كه هرچه مي نويسد جز نام تو نيست.

    انتظار يعني شب يلدا نشان من كه به شوق آمدنت تا سحرگاهان پشت درب قلبت

    مي ايستم تا درب قلبت را بگشايي و مرا سيراب از عشق كني

    انتظار يعني نگاه من به جاده اي دور.

    اتنظار يعني خنديدن ابر در ميان باد.

    انتظار يعني آوارگي باد.
    گویند همه ی آدمها در دنیا گمشده ای دارند

    و برای پیدا کردن گم شده هاشان باید هجرت کنند .

    ای گمشده ی آسمانی من ،

    برای پیدا کردنت بار سفر را بسته ام .

    می دانم راهم بسی طولانی و پر فراز و نشیب است

    اما من آماده ام !

    چرا که بی تو محو شدن ذره دره ی خود را می بینم .

    آری من آماده ام !

    آماده ی هجرت از خود !

    از خود هجرت می کنم تا به تو برسم و جاودانگی را در آغوش بگیرم .

    راهی بس طولانی پیش رو دارم . با چشمان منتظرت امیدم بخش !
    برای تو مینویسم زندگی من ........

    برای تو ئی که هر لحظه ام پراز وجود توست .....و با یاد تو میگذرد ....

    دستانت را لمس می کنم .........

    صورتت را نوازش می کنم .....

    تو را در اغوش می گیرم .....

    برایت از دلم میگویم .....

    از حرف هایی میگویم که قاصدک هایی از عشق را به همراه دارند .......


    برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو نفس میکشم ، بدون تو میمیرم!

    برای تو مینویسم ، از عشقت و آن قلب مهربانت ....

    مینویسم که دوستت دارم برای همیشه و تا ابد!

    تویی زیباترین زیبایی ها ، تویی مظهر خوبی ها ، این تویی همان لایق بهترینها!

    تویی تنها بهانه نفس کشیدنم ، این تویی تنها ترانه زندگی ام....

    تویی یک عشق جاودانه ، خیلی دوستت دارم صادقانه ....

    بیا با هم زندگی را با عشق و محبت بسازیم و به عشق هم زنده بمانیم!

    ای قشنگترین لحظه ، ای زیباترین کلام خیلی دوستت دارم...

    تویی پاکترین عشق روی زمین ، می پرستم تو را بعد از خدای آسمانها و زمین!

    به عشق تو زندگی میکنم ، برای تو نفس میکشم

    بیا در کنارم عزیزم ، عطر وجودت به من آرامش میدهد ، حضورت در کنارم مرا به اوج

    عشق می رساند ....

    بیا در کنارم ، دستانت را به من بده ، بگذار با گرمی دستانت احساس خوشبختی کنم!

    احساس کنم که برای منی !

    تویی لایق بهترینها ، تویی که لایق قلب منی و حافظ احساس من....


    مثل همیشه با تو هستم ، بیشتر از همیشه عاشق تو هستم...

    مثل همیشه ، بیشتر از گذشته ، برای همیشه ، میگویم که دوستت دارم همیشه
    فاصله ایست میان من و تو .......

    فاصله ای که دریا می نامند ........

    دریا می داند ......همه ی حرفهای دلم را ......زیرا او را محرم رازهایم خوانده ام .....

    بی قرارم....... بیقرار گرمای دستانت .....بیقرار اغوشت .......بیقرار نجوای عاشقانه ات در اغوشم .......

    زندگی من

    دریا را قسم گرفته ام .........که اگر روزی خبری از تو داشت مرا با بیقراری اش باخبر کند .......
    دیدن عکست تمام سهم من است

    از “تو “

    آن را هم جیره بندی کرده ام

    تا مبادا

    توقعش زیاد شود!!

    دل است دیگر . . .

    ممکن است فردا خودت را از من بخواهد!!!

    وقتی نیستی تمام بی تو بودن ها را فیلم هایت ،عکسهایت برایم همدند ....
    نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن …

    ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد …

    کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد …

    کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

    و دردهایم را به گوش تو میرساندم… بدون تو عاشقی برایم عذاب است

    میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم…

    کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم…
    شعرها میتوانند ..دلها را بتکانند

    شعرها میتوانند..بدوند در خون رگ

    نبض را بزنند بر تن مرگ

    شعر ها میتوانند

    بنوازند چشم را

    که بتابد بر گل

    و سر از خاک برآرد گندم

    و ببالد گل یاس

    از نوای خوش عشق

    شعرها گاهی فقط ..میتوانند

    یک نشانه باشند

    من و تو...با شعرها

    میتوانیم بجوییم درباغ

    میتوانیم بروییم از خاک

    و بنوشیم عطر نارنج ها را

    من و تو با شعرها

    میتوانیم گاهی

    چون پرستوی مهاجر در بهار

    شوق را در دلمان

    لانه سازی بکنیم

    شعرها میتوانند

    ببارند آنگاه

    که من و تو

    طلب لحظه های خوش باران داریم

    شعرها میتوانند

    بتابند آنگاه

    که من و تو ..به شمع روشنی

    در زمین دلمان



    اهسته تر بیا غوغا نکن که دلم

    با شور نفس های گرم تو بی تاب می شود...

    آهسته تر بیا، دلواپسم نکن

    برای خاطره بازی فرصت همیشه هست

    وقتی تو می رسی، احساس می کنم

    سکوت می شکند

    ثانیه ها گرم می شوند

    فاصله، از لای انتظار پنجره فرار می کند

    جایی برای کلام نیست

    خاطره، خود با تمام آنچه هست

    میان چشم های عاشق ماحرف می زند

    وقتی تو می رسی

    زندگی، با تو می رسد...

    احساس می کنم ما را درون هاله ای از عطر و آرزوانداخته اند....

    وقتی تو می رسی

    عاشق تر از همیشه ی حرف ها، حرف می زنم...

    شیرین تر از همیشه ی بغض ها، بغض می کنم...

    وقتی تو می رسی

    با صدای بلند بخندندا
    انانی که تو را دوست دارند همانطور که هستی دوستت دارند
    و انانی که تنها تظاهر کنند دوستت دارند
    اگر روزی نخواهی همانگونه که انان مایل اند رفتار کنی، انگاه تنها تحقیرت میکنند و تردت میکنند

    حال امروز من اینگونه هست
    انانی که میگفتند دوستت دارم
    تا باب میلشان عمل نکردم و خواستم خودم باشم ناراحت شدن و تنها کمی توهین کردند و رفتند
    تنها یک چیز را نفهمیدم
    پس چگونه وقتی انان تردم میکردند مثل انان عمل نکردم انانی که نامم را از دوستانشان حذف میکردند هرگز بهشان پیامی ندادم و توهین نکردم ولی برعکس وقتی اینچنین کردم تحملش را نداشتند ادمها چقدر متفاوت از هم نگاه و عمل میکنند
    برای تو مینویسم زندگی من ........

    برای تو ئی که هر لحظه ام پراز وجود توست .....و با یاد تو میگذرد ....

    دستانت را لمس می کنم .........

    صورتت را نوازش می کنم .....

    تو را در اغوش می گیرم .....

    برایت از دلم میگویم .....

    از حرف هایی میگویم که قاصدک هایی از عشق را به همراه دارند .......


    عاشقانه میخوانم تو را ........در فاصله چشم دوخته ام به انتظار شب .....


    ستارگان منتظرند .......میخواهند اواز دلشان را که پر ترانه است از اسمانشان ببارند .....

    تو نیز ستاره ات را بخوان.....





    مرا نگاه کن .

    در فراسوی شب ........

    انجا که ستاره ها .......تمامیت خود را به مخاطبشان هدیه میدهند .....

    من نیز در اعماق شب ........تو را در اغوش می گیرم

    و عاشقانه هایم رابرایت باز می گویم .....


    دلم را که مرور میکنم

    تمام آن از آن توست

    فقط نقطه ای از آن خودم

    روی آن نقطه هم

    میخ میکوبم

    و قاب عکس تو را می آویزم.




    امشب

    رهگذر خاطره ها

    درکوچه باغ یاد توسیر می کند.


    او

    از پنجره چشمان تو

    شادی را

    آرزو را

    امید را

    احساس می کند.


    دنیا زیباست

    پنجره چشمانت را بازبگذار

    بگذار که این رهگذر خسته

    در هوای باغ امیدت

    نفسی تازه کند.
    عزیز لحظه های منی

    اگر بیایی

    من دلتنگی هایم را بهانه می کنم

    تو هم دوری کسانی که دور نیستند

    در راهند

    رفته اند برای تاریکی هایت

    یک اسمان خورشید بیاورند

    یادت باشد

    من اینجا

    کنار همین رویاهای زودگذر

    به انتظار امدن تو

    خط های سفید جاده را می شمارم .


    گــِره دستان َت بر دستان َم

    ای کاش

    کـــور میـشد

    دست های َت از دست های َم

    هـــرگز دور

    نمیشد ....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا