غصـــه ی جدایی را نخور هم نفــس ..
روحم هنوز نزد مهربانـــــی توست ...
هنوز از تپش تــــو حیات می گیرم ..
چگونه می پنداری از تو رد شـــده ام ..؟ گذشته ام ؟!
نه مـــهربانم ...
من همین جا ... نزد توام
در سرای پادشاهیــت ، ملکه ای مهربان
غصه ی جدایی را نخور
که ما ، رقص ِ پرواز ـ روحمان را باهم در آسمان عشق نظاره گر بوده ایم ..
من هنوز از تو لبخند بر لبم می نشیند ...
چگونه می پنداری رفته ام ...؟
همین جا
با همان حس دوست داشتن ، که تو را می سرود ...
با همان چشمانی که زیبایی اش را برایم شعر می کردی ...
هستم
جایم امنِ ِامن است ....
هنوز در "هوای "عشق توام
مهربانم ..
"زندگی کن " و لبخنــــــــــد بزن ....