mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بگو تــــــمــــــام تــــو مال من است

    دلم میخواهد

    حسادت کنم

    به خودم....

    خودت باش
    حتی اگر کسانی تنهایت بگذارند
    ایمان داشته باش خدا کنارت هست
    و باور کن
    کسانی همین خودت را
    دوست میدارند
    چشمانت را به روی
    این نور زیبا که
    از پنجره میاید باز کن
    خواهی دید که
    چقدر زیبایی خیره کننده ای دارد
    با من بگو از عشق انگونه که این منم لیلی تو

    روزی خواهد رسید که اغوشم را احساس کنی ......

    تو را به اغوش ابدی ام خواهم بخشید .....

    بدون تو هیچ روزی را به شب نخواهم رساند .........من عاشقم بر تو .....یار من ..


    هنوز گوشم از گفتگوی بی گریه مان گرم بود !

    از جایم بلند شدم ،

    پنجره را باز کردم

    و دیدم زندگی هم هر از گاهی زیباست !

    شنیدم که کلاغ دیوارنشین حیاط

    چه صدای قشنگی دارد !

    فهمیدم که بیهوده به جنون مجنون می خندیدم !

    فهمیدم که عشق ،

    آسمان روشنی دارد !

    روبه روی عکس تو ایستادم ،

    دستهایم را به وسعت "دوستت دارم" باز کردم ،

    و جهان را در آغوش گرفتم !
    می خواهم
    گوش باد را بگیرم
    که این همه در موهایت نپیچد
    و با زندگی ام بازی نکند

    تو هم کاری بکن
    مثلا
    دکمه ی پیراهنت را ببند
    مثلا
    دامنت را جمع کن
    و فکر کن که پیاده رو خیس است.


    تو را از تمام عاشقانه ­هایم بیرون می­اندازم
    تا دل تمام عاشقانه­ هایم را بسوزانم
    این سال­ها
    از این همه سانسور فهمیده­ام
    عشق ممنوع
    هیچ مجوزی نمی گیرد....


    فصل قشنگیست، پاییـز؛
    دل به دلش که بدهی
    عاشق میشوی
    دل به دلش که بدهی
    پر از رنگ های دل چسب میشوی
    دل به دلش که بدهی
    با باران هایش
    با هوایِ دو نفره اش
    تو را یاد خاطراتی میاندازد
    یاد آدمهایی که نیستنـد ،
    که اگر بودند هم
    شاید دردی را
    دوا نمیکردند


    "زندگی باید کرد
    گاه با یک گل سرخ
    گاه با یک دل تنگ
    گاه با سو سوی امیدی کمرنگ...

    گاه باید روئید
    از پس آن باران
    گاه باید خندید
    از غمی بی پایان
    لحظه هایت بی غم
    روزگارت آرام"
    کسی نیست؟
    آیا واقعا کسی نیست؟
    آیا دستانم خالیست؟
    آیا بی کس است؟
    هرچه هست آرامش می خواهد...
    آرامشم کجاست؟
    آدرسش را دارید؟
    آیا واقعا کسی وجود دارد آرامم کند؟
    زمینی است؟!
    نه او نمی تواند باشد...
    خودش باعثش است...
    پس چه کسی می تواند آرامم کند؟
    فکر کنم آفریدگار آرامش بتواند آرامم کند...
    فکر کنم گزینه درستی انتخاب کردم...
    آدرسش را یافتم..
    خودش است ...خدایم....
    کم کم یاد خواهی گرفت

    تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را

    اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر

    و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند

    و هدیه‌ها، معنی عهد و پیمان نمی‌دهند.


    کم کم یاد میگیری

    که حتی نور خورشید هم می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری

    باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه

    منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

    یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی

    که محکم باشی پای هر خداحافظی

    یاد می‌گیری که خیلی می ارزی

    سپیده که سر بزند
    در این بیشه ‌زار خزان زده شاید گلی بروید
    شبیه آنچه در بهار بوئیدیم
    پس به نام زندگی
    هرگز نگو هرگز

    خورشید را میدزدم
    فقط برای تو!
    میگذارم توی جیبم
    تا فردا بزنم به موهایت
    فردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم!
    فردا تو می فهمی
    فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت . می دانم!
    آخ ... فردا!
    راستی چرا فردا نمی شود؟
    این شب چقدر طول کشیده...
    چرا آفتاب نمی شود؟
    یکی نیست بگوید خورشید کدام گوری رفته؟

    روی نیمکت همیشگی منتظرت مینشینم
    و ارام
    نامت را
    روی
    نیمکت
    حک میکنم تا شاید
    ..........................
    جانم گفتن هایت بهترین خاطره زندگیم شده است
    جانم را به لب می آوری
    تا بگویی جانم


    شادی و غمش فرق نمی کند
    گاهی در زندگی به جایی می رسم که احساسم به سختی نفس می کشد
    ولی کماکان
    حالِ دلم خوب است...

    smart student
    تا دیدار تو

    یک شیشه فاصله است و من

    مثل ماهی

    میانِ تُنگ

    و تُنگ

    میان دریا.

    آه، اگر بشکند این دیوار شیشه‌ای!

    دلتنگت که میشوم
    گوشه ی دنج اتاق
    می نشینم چشم به در
    خداخدا میکنم صدای چرخیدن کلید دلهر ه ی دل منتظرم شود
    اما حیف
    تنها دارایی این روزهایم
    همین دلتنگی است‎
    وقتی می آیی
    لبخند می آید
    وباران شادی روی سرم سرازیر میشود
    چشمانم ازشوق می درخشد
    من به دورت پرواز میکنم
    و صدای پای خوشبختی که درخانه همسایه مان سالها میهمان بود بگوشم میرسد
    که میگوید سری هم به قلب خسته من بزنم
    می شنوی ..... صدای گامهای خوشبختی ازپشت حصارهابگوشم میرسد

    مرگت درست از لحظه ایی آغاز می شود که
    در برابر آنچه برایت مهم است ،
    مجبوری سکوت کنی ...

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا