پسره احمق اومد وسط سايت دانشگاه و داد زد : شلوارمو در بيارم؟
همه پسر ها گفتن : دربيـار در بيــار
دختر ها هم زير چشمي نگاه مي کردن
يه دفعه دستشو کرد تو ساکش و شلوار ورزشيشو در اورد!
پسرا: هاهاها
دخترا: ايييييييش
این جور که من می نویسم باید برم تو کار سفرنامه. فکرشو کن باید برم یه شتر و یه کوله و خلاصه دستار و اینا بجورم و راه بیابان در پیش گرفته ... چه شود.
کتاب خوندنم چشم داداش گلم.
صبح تا ظهر خوبه بعد از ظهر سخت میشه. خبر که هیچی. همه چی آرومه من چقدر خوشحالم (فقط برا صبح تا ظهر بعدش من چقدر بدحالم) .
نه داداش گلم من حوصله نوشتن ندارم اینایی که می نویسم فقط واسه خنده ست. شما جدیشون نگیر.