دیدم یادم اومد تو یه فیلم که در مورد نازیها بود دیده بودم.
اون روزی یه فیلم نگاه کردم که دختر با پسرا چت میکرد بعد یکی بد از آب دراومد دختر رو و بعد دوست دخترم رم دزدید چه شکنجه هایی میداد اینارو نشسته بودم مثل ابر بهار گریه میکردم.
حتما میخواست جسدش دست کسی نیفته....
ای بابا همین احساساتمو تحریک کرده هنوز داره اشکام میاد من خیلی دل نازکم همه میدونن.
یادته اومده بودی دانشگامون سرت به اون پنجره خورد جیگرم کباب شد تا چندروز یادم میفتاد ناراحت میشدم.
چرا گریه نکنم دلم سوخت براش فک کن از لذت زندگی خودشو محروم کرده بود، خودشو وقف کشورش کرد اخرین لحظه به فکر ازدواج افتاد لذت زندگی رو نبرده خودشو کشت خیلی دلم سوخت، خوشم نیاد دلیل نمیشه دلم از سنگ باشه. سرودم الان دان کردم گوش دادم قشنگ بود.
فرازهایی از زندگیشو خوندم اونجا که ازدواج میکنه بعد خودکشی میکنه رو خوندم حالم گرفته شد بی اراده اشکام دارن میرزن. خیلی زیاده سرفرصت باید بقیشم بخونم.
شکست یه آدم بزرگ خیلی رنج آوره