دلم از این دنیا گرفته... از آدماش...
کاش جایی بود که فقط تو بودی...باهات حرف میزدم....
تو آغوشت میرفتم...حست میکردم...
واسه چی دارم سپری میکنم...نمیدونم...
میخوام ...حتی نمیدونم دیگه چی میخوام...!
چرا گم شدم...نمیتونم پیدات کنم...خسته شدم از این بودنهایی که نیستن...من گم شدم یا تو؟واقعا نمیدونم...
دیگه معنیه هیچیو نمیدونم...حتی معنی خودمو...
میشه نفس بکشم یه نفس راحت؟...اما نمیشه...سردرگمم...چرا اینجا؟؟؟چرا اینطوری؟؟؟
سرم پر شده از این چراها و ندونستن ها...فقط انگار یاد گرفتم بگم نمیدونم...!
چه تلخ شده...
میبینی؟؟؟چرا سکوت کردی؟؟؟
چرا نمیگی آروم باش؟
این لحظه هارو دوست ندارم...دارم خفه میشم....هیشکی نمیبینه...یعنی نمیخواد ببینه...
دلم پره...بغض داره میگیزه راه نفسمو...
می بینیییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟