ز ليلايي شنيدم يا علي گفت به مجنون چون رسيدم يا علي گفت
مگر اين وادي دارالجنون است كه هر ديوانه ديدم يا علي گفت
نسيمي غنچه اي را باز مي كرد به گوش غنچه كم كم يا علي گفت
چمن با ريزش باران رحمت دعايي كرد و او هم يا علي گفت
يقين پروردگار آفرينش به موجودات عالم يا علي گفت
دلا بايست هر دم يا علي گفت نه هر دم بل دمادم يا علي گفت
عیدت مبارک
