M o R i S
پسندها
3,635

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بعضی حرفها رو نمی شه گفت !
    باید خورد ...
    ولی بعضی حرفها رو نه می شه گفت ،نه می شه خورد
    می مونه سر دل
    می شه دلتنگی ...!
    می شه بغض
    می شه سکوت
    می شه همون وقتی که خودتم نمی دونی چه مرگته ...!


    سلام محمد جون
    اره تو پروفم بنایی داشتم بسته بودمش :دی
    مرسی از عکس
    سلام نه عزیزم
    داستان ادامه دارد ،دارم میزنم دعا کن خوب تموم شه
    میدونی بن بست زندگی کجاست؟
    جایی که نه حق خواستن داری ؛ نه توان فراموش کردن
    تش د کل تونه مهدیه!!!!:D

    بریم تاپیک تا اموزش ببینی.
    salam.nemidunam chi begam,yani az shakhsiati mesle shoma hamchin raftario baed midunestam.aslan az shoma entezar nadashtam ke ye hamchin kario bokonid.na tanha mano,balke kheiliaye dige ham az in raftaretun narahat shodan.nemikham lahnam tahdid amiz beshe,vali majburam begam age ye dafe dige,faghat ye dafe dige beshnavam ke injur etefaghi oftade shayad majbur besham ye jure dige raftarkonam.aslan che dalili dare ke shoma in karo mikonid,roshan gozashtane lamphaye ezafi,oonam dorost tu zamane oje
    سلااااااااااااااااااااااااااام
    خوبی چه خبر یه دنیا ممنون بابت پیاما و عکسای خوشکلی که فرستادی خوبی چطوری چه خبر؟
    کابوس میدیدم از خوابــــــ پریدم می خواستم به آغوش تو پناه ببرم !

    افسوس....

    یادم رفته بود که از نبودنتــــــــــ

    به خوابــــــــــ پناه برده بودم...!!!
    نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن.
    آدم‌ها که عقیده‌ات را می‌پرسند، نظرت را نمی‌خواهند. می‌خواهند با عقیده‌ی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم‌ها بی‌فایده است
    دستانم بوی گل میداد..
    مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند....
    اما هیچ کس نگفت شاید گلی کاشته باشم......
    سلاممممممم محمد خوبی؟ فانتزی جدید هم داری؟ :دی

    عشق، تصميم قشنگي ست، بيا عاشق شو ( نامزدي*دختر باران* )


    زندگی باید کرد، گاه با یک گل سرخ،
    گاه با یک دل تنگ،
    گاه باید رویید، در پس یک باران،
    گاه باید خندید، بر غمی بی پایان...
    من دیوانه نیستم فقط کمی تنهایم همین....
    به چی نگاه میکنی ؟؟
    تنها ندیده ای ؟؟
    به من نخند!

    من هم روزگاری. عزیز دل کسی بودم
    .
    گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد
    و برمی گشت !
    پرسیدند :
    چه می کنی ؟
    پاسخ داد :
    در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم ...

    گفتند :
    حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است
    و این آب فایده ای ندارد
    گفت :
    شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ،
    اما آن هنگام که خداوند می پرسد :
    زمانی که عشقت............... در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
    پاسخ میدم :
    هر آنچه از من بر می آمد !!!!
    میشکنم

    درونم غوغاست

    ساده می شکنم

    با یک تلنگر کوچک

    اینگونه نبودم

    شدم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا