ادامه داستان توهم......
.................دو شنبه
امروز به محض این که وارد دانشگاه شدم رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس یکی از همکلاسیام جزوه منو ازم خواست.
من که میدونم منظورش چی بود!! حتما مینا هم علاقه داره با من ازدواج کنه . راستش منم از اون بدم نمی آد.
راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با مینا هم ازدواج کنم.
.................سه شنبه
امروز اصلا روز خوبی نبود،نه از مریم خبری بود نه از نرگس نه از مینا.
فقط یکی از من پرسید "ببخشید آقا امور دانشجویی کجاست؟ "
من که می دونم منظورش چیه!! ولی تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کیفش آبی رنگ بود ،حتما استقلالیه !!
وقتی جریان رو به دوستم گفتم ،به من گفت: "ای بابا بدبخت منظوری نداشته "
ولی من می دونم،رفیقم به ارتباطات بالای من به دخترا حسودیش می شه !
حالا به کوری چشم اونم شده هر جور شده با این یکی هم ازدواج می کنم !!!
ادامه دارد.....
.................دو شنبه
امروز به محض این که وارد دانشگاه شدم رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس یکی از همکلاسیام جزوه منو ازم خواست.
من که میدونم منظورش چی بود!! حتما مینا هم علاقه داره با من ازدواج کنه . راستش منم از اون بدم نمی آد.
راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با مینا هم ازدواج کنم.
.................سه شنبه
امروز اصلا روز خوبی نبود،نه از مریم خبری بود نه از نرگس نه از مینا.
فقط یکی از من پرسید "ببخشید آقا امور دانشجویی کجاست؟ "
من که می دونم منظورش چیه!! ولی تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کیفش آبی رنگ بود ،حتما استقلالیه !!
وقتی جریان رو به دوستم گفتم ،به من گفت: "ای بابا بدبخت منظوری نداشته "
ولی من می دونم،رفیقم به ارتباطات بالای من به دخترا حسودیش می شه !
حالا به کوری چشم اونم شده هر جور شده با این یکی هم ازدواج می کنم !!!
ادامه دارد.....