m-matilda
پسندها
5

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • یافتن جسد سالم دختری بعد از 500 سال!!!
    :eek:

    وقتی سنگ ها جان می‌گیرند +تصاویر

    بنز "دلفین" تولید می کند!

    تلفن همراه دو رو +عکس
    وایس باسم میسیییییییییییییییییی
    p+P8UvVfogJ/hj6fuOmNtO6NqjNKlWkUcfeuUqVQh2lSpVZD/9k=[/IMG]
    چشماتون خومسل میبینه هم عسکو هم اواتلالو
    باسم میسیییییییییییییی تو عموهی یا خاله
    افکارپوچ!-باشد،ولی ازهرحقیقتی بیشترمراشکنجه می کند-آیااین مردمی که شبیه من هستندکه ظاهراً احتیاجات و هوا و هوس مرا دارند،برای گول زدن من نیستند؟آیا یک مشت سایه نیستند که فقط برای مسخره کردن و گول زدن من به وجود آمده اند؟آیا آنچه که حس می کنم،می بینم و می سنجم سرتاسر موهوم نیست که با حقیقت خیلی فرق دارد؟
    من فقط برای سایه ی خودم می نویسم که جلو چراغ به دیوار افتاده است،باید خودم را بهش معرفی کنم.
    من همیشه گمان میکردم که خاموشی بهترین چیزهاست .گمان میکردم که بهتر است آدم مثل بوتیمار کنار دریا بال و پر خود را بگستراند وتنها بنشیند.ولی حالا دیگر دست خودم نیست چون آنچه نباید بشود شد...حالا میخواهم سرتاسر زندگی خودم را مانند خوشه انگور در دستم بفشارم و عصاره آنرا.نه. شراب آنرا قطره قطره در گلوی خشک سایه ام مثل آب تربت بچکانم (بوف کور)
    بی تو در خلوت شب ،شب همه شب بیدارم
    آه ای خفته که من چشم به راهت دارم
    خانه ام ابری و چشمان تو همچون خورشید
    چه کنم دست خودم نیست اگر می بارم
    جان من هدیه ناچیزی تقدیم شما
    گرچه در شان شما نیست همین را دارم
    من که تا عشق تو باقیست زمین گیر توام
    لا اقل لطف کن از روی زمین بردارم
    بیچاره دل که با همه امید و اشتیاق
    بشکست و شد به دست تو زندان عشق من
    در شط خویش رفتی و رفتی از این دیار
    ای شاخه شکسته ز طوفان عشق من
    اي ستاره ها كه بر فراز آسمان
    با نگاه خود اشاره گر نشسته ايد
    اي ستاره ها كه از وراي ابرها
    بر جهان نظاره گر نشسته ايد

    آري اين منم كه در دل سكوت شب
    نامه هاي عاشقانه پاره ميكنم
    اي ستاره ها اگر بمن مدد كنيد
    دامن از غمش پر از ستاره ميكنم
    مرا دیووانه می خواهی ... زخود بیگانه می خواهی
    مرا دلباخته چون مجنون ... زمن افسانه می خواهی
    شدم بیگانه با هستی ... زخود بی خود تر از مستی
    نگاهم کن ، نگاهم کن ... شدم هر آنچه می خواستی
    سلام ای کهنه عشق من ... که یاد تو چه پا برجاست
    سلام بر روی ماه تو ... عزیز دل سلام از ماست
    شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
    شد با شب و گریه روبرو عاشق او
    پایان حکایتم شنیدن دارد:
    من عاشق او بودم و او عاشق او ...
    سهنام میسی بلا دلخواستتون
    امیدوالم دوشت خوفی بلاتون باسم:w27:
    جمال و کمال و مال و جلال دلایل موفقیت هستند
    و مردم را به سمت یکدیگر میکشانند اما جاذبه هیچ کدام به اندازه ی سادگی نیست...
    افکارپوچ!-باشد،ولی ازهرحقیقتی بیشترمراشکنجه می کند-آیااین مردمی که شبیه من هستندکه ظاهراً احتیاجات و هوا و هوس مرا دارند،برای گول زدن من نیستند؟آیا یک مشت سایه نیستند که فقط برای مسخره کردن و گول زدن من به وجود آمده اند؟آیا آنچه که حس می کنم،می بینم و می سنجم سرتاسر موهوم نیست که با حقیقت خیلی فرق دارد؟
    من فقط برای سایه ی خودم می نویسم که جلو چراغ به دیوار افتاده است،باید خودم را بهش معرفی کنم.
    من همیشه گمان میکردم که خاموشی بهترین چیزهاست .گمان میکردم که بهتر است آدم مثل بوتیمار کنار دریا بال و پر خود را بگستراند وتنها بنشیند.ولی حالا دیگر دست خودم نیست چون آنچه نباید بشود شد...حالا میخواهم سرتاسر زندگی خودم را مانند خوشه انگور در دستم بفشارم و عصاره آنرا.نه. شراب آنرا قطره قطره در گلوی خشک سایه ام مثل آب تربت بچکانم (بوف کور)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا