M I N A
پسندها
4,147

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • چقد تبلیغ ! چه خبره !6 تا بالا ! یکی هم جدیدا بین پستا ...! ...!! ...!!! :w05:
    ای دل دیـوانــه بـشنـــو ایــن مــرام زنـــدگیـسـت
    او که گریان کرد چشمی را نصیبش خنده است !!
    شیطنــــــت را فرامــــــوش نکنیــــــد
    حتــــــی اگــــــر فیلســــــــــــوف تــــــرین فــــــرد در زندگیتــــــان هستیــــــد،
    کــــــودکــــــ درونتــــــان دلــــــش مــــــی گیــــــرد گاهـــــــــــــــــــــــــی ...
    بدنیست گاهی اوقات تابع کودک درونمان باشیم ...
    دلـَم گــرفتـِﮧ از این زمیــــن ... کـﮧ آدمهایـش هــَمچـُون هـَوایــش نــاپـایـدارنـَد !
    گـاه آنـقــَدر پاکــ ... کـﮧ باورت نمـے شـَود !
    و گاه چـنـآن آلــُوده ... کـﮧ نــَفـَسـت میگیــرَد !
    و آرام ... آرام ... خامـُـوشت میکنـَد ...
    مدیر ارشد جدید باشگاه

    *ஜ ✿ جشن مدیر ارشــــد شدن DDDIQ عزیز ✿ ஜ *
    نگذارید هیاهوی دیگران صدای درون تان را خاموش کند. «استیو جابز»
    بعضي حرفها گفتنـتي ست…
    بعضي نوشـتني
    و بعضي هيچکدام!
    اين روزها به هيچکدام نزديکـترم …
    چقدر خوبه بعضي از آدما بدونن ک اگه چيزي رو به روشون نمياري از سادگي نيست !

    شايد ديگه اونقدر واست مهم نيستن ک روشون حساس باشي .
    سر به پایین مینداز
    سکوت را نپذیر!
    که سکوت آغاز جنگ است در اعماق وجود
    من در سرزمینی زندگی می کنم که
    دویدن سهم کسانی است که نمی رسند !
    و رسیدن سهم کسانی است که نمی دوند !!
    من
    پري کوچک غمگيني را
    ميشناسم که در اقيانوسي مسکن دارد
    و دلش را در يک ني لَبَکِ چوبین

    مينوازد آرام ، آرام...

    پري کوچک غمگيني
    که شب از يک بوسه ميميرد
    و سحرگاه از يک بوسه به دنيا خواهد آمد.

    " فروغ فرخ زاد "
    آه...
    سهم من اينست
    سهم من اينست

    سهم من ،
    آسمانيست که آويختن پرده اي آنرا از من ميگيرد
    سهم من پايين رفتن از يک پله مترو کست
    و به چيزي در پوسيدگي و غربت واصل گشتن
    سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست
    و در اندوه صدايي جان دادن که به من میگويد :
    " دستهايت را
    دوست ميدارم "

    دستهايم را در باغچه ميکارم
    سبز خواهم شد ، ميدانم ، ميدانم ، ميدانم
    و پرستوها در گودي انگشتان جوهريم
    تخم خواهند گذاشت ،
    گوشواري به دو گوشم ميآويزم
    از دو گيلاس سرخ همزاد
    و به ناخن هايم برگ گل کوکب ميچسبانم
    کوچه اي هست که در آنجا
    پسراني که به من عاشق بودند ، هنوز
    با همان موهاي درهم و گردن هاي باريک و پاهاي لاغر
    به تبسم هاي معصوم دخترکي مي انديشند که يک شب او را
    باد با خود برد

    کوچه اي هست که قلب من آن را
    از محله های کودکيم دزديده ست!
    سفر حجمي در خط زمان
    و به حجمي خط خشک زمان را آبستن کردن
    حجمي از تصويري آگاه
    که ز مهماني يک آينه بر ميگردد
    و بدينسانست
    که کسي ميميرد
    و کسي ميماند
    هيچ صيادی در جوي حقيری که به گودالی ميريزد ، مرواريدی
    صِيد نخواهد کرد
    ....
    ..........
    ..................
    همهء هستي من آيهء تاريکيست
    که ترا در خود تکرار کنان
    به سحرگاه شکفتن ها و رستن هاي ابدی خواهد برد ...

    من در این آیه ترا آه کشيدم،آه
    من در اين آيه ترا
    به درخت و آب و آتش پيوند زدم

    زندگي شايد
    يک خيابان درازست که هر روز زني با زنبيلي از آن ميگذرد
    زندگي شايد
    ريسمانيست که مردي با آن خود را از شاخه مياويزد
    زندگي شايد طفليست که از مدرسه بر ميگردد
    زندگي شايدعبور گيج رهگذري باشد
    که کلاه از سر بر ميدارد
    و به يک رهگذر ديگر با لبخندي بي معني ميگويد " صبح بخير "
    زندگي شايد آن لحظه مسدوديست
    که نگاه من ، در ني ني چشمان تو خود را ويران ميسازد
    ودر اين حسي است
    که من آن را با ادراک ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت !

    در اتاقي که به اندازهء يک تنهاييست،
    دل من
    که به اندازهء يک عشقست
    به بهانه هاي سادهء خوشبختي خود مينگرد
    به زوال زيباي گل ها در گلدان
    به نهالي که تو در باغچهء خانه مان کاشته ای
    و به آواز قناري ها
    که به اندازهء يک پنجره ميخوانند!
    ...
    ..........
    ...............:w05:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا