طفلی بنام " شادی " دیریست گم شده است
با چشمهای روشن براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هر کس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما :
یکسو خلیج فارس......سوی دگر خزر
زنده، این گونه به غم
خفته ام در تابوت.
حرف ها دارم در دل
می گزم لب به سکوت.
دست بردار که گر خاموشم
با لبم هر نفسی فریاد است.
به نظر هر شب و روزم سالی است
گر چه خود عمر به چشمم باد است.
هر بامداد آهویی از خواب بر میخیزد و میداند که از تند ترین شیر
باید تندتر بدود ، وگرنه کشته خواهد شد
هر بامداد شیری از خواب بر میخیزد و میداند از تند ترین آهو
باید تند تر بدود ، وگرنه از گرسنگی خواهد مرد
فرقی ندارد آهو باشی یا شیر ، آفتاب که برمیآید آماده دویدن باش
سلام
قربونت برم..تو چطوری؟
واییی مهناز نپرس که امتحانای ما تازه داره شروع میشه! همه چی مونده..فک کن از اول ترم هیچی نخوندم!
ممنون بابت آواتار و همینطور گل .. خوش سلیقه ای یا!