-
من و بهار جون
سلام روزهای خوب این هفته همگی تقدیم به شما
خواهش میکنم...
بعضی شب ها ....
مثل امشب....
هیچ حرفی نیست .....در عین اینکه از فوران حرف لبریزی...
حرفی نیست....!
بعضی شب ها ....
حال دلت خوب نیست...
بعضی از همان شب های پر حرفی و بی حرفی....
بعضی شب ها دلت فریاد می خواهد و سکوت ....
بعضی شب ها می سوزی.....از درون ....
می سوزم ...از ریشه ...چیزی شبیه تب....تب سوختن نگفتن ها ....
بعضی شب ها که حال دلت خوب نبود ...
کوله بارت را جمع کن ...برو....
اینبار تو برو...
بعضی شب ها تو فقط کمی بیستر از همیشه خسته ای....
کوله بارت را بردار و ....
فدات گلممممم
:-**
بی نهایت سپاس عزیزم
همچنین
سلام بانو
ممنونم که دعوتتم کردی برای تبریک تولد
سلام عزیزم...
خواهش میکنم...
خدانگهدار....
نیست...
ممنون بهارجون..
گاه کوچه های فرعی زودتر به مقصد می رسند فقط باید مواظب بود که پایان این کوچه بن بست نباشد.
و من امروز گمان می کنم که زودتر به مقصد خواهم رسید !
امروز پاییز را با تمام کوچه هایش در کوله پشتی ام می گذارم و به راه می افتم !
مقصدم هر کجا باشد مهم نیست...
مهم این است که اکنون با خود خاطرات فصلی را به دوش می کشم که دوازده بار بر من تکرار شد ...
نه ... بهتر است بگویم فصلی که دوازده بار در آن تکرار شدم و روزهایم برگ برگ زیر پای خیالی دور جان سپردند!
دوازده بار این کوچه های فرعی را قدم زدم و حالا دیگر دوباره به مسیر اصلی بازگشته ام و هنوز هم مهم این است که پایان این کوچه بن بست نبود... من هنوز هم ادامه دارم!
نه مصراع بعدیش من نیستم......
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ ﺗﺤﻤّﻞ نمی کنند
ﯾﮑﯽ ﺗﺎﺏ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ
ﯾﮑﯽ ﻣﯽ شکند
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ نمی شکنند
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ می شود
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗکه ﺗکه
خنده های من تمام سال تلخ است.....
زیبا بود ممنون
یک داستان شش کلمه ای ....
هیچ حواسم نبود
دو فنجان ریختم ....
.................. -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
