russell Sep 23, 2009 جووووووووووووووووووووووووووجوووووووووووووووووووووووووووووووووو خوبی ؟ منم اینجام .. توکجایی ؟ ارغی چرا نیومده ؟؟ بریم خونشو آتیش بزنیم ؟؟؟ قول داده بود ها ...
جووووووووووووووووووووووووووجوووووووووووووووووووووووووووووووووو خوبی ؟ منم اینجام .. توکجایی ؟ ارغی چرا نیومده ؟؟ بریم خونشو آتیش بزنیم ؟؟؟ قول داده بود ها ...
MEMOL... Sep 22, 2009 قدم هایی که نزدیک می شوند ... فاصله هایی که کم می شوند ... دست هایی که دیگر تنها نیستند ... فاصله هایی که زیاد می شوند ... قدم هایی که دور می شوند ... و نگاهی که حسرت را تجربه می کند ... این است تعریف تنهایی !!!
قدم هایی که نزدیک می شوند ... فاصله هایی که کم می شوند ... دست هایی که دیگر تنها نیستند ... فاصله هایی که زیاد می شوند ... قدم هایی که دور می شوند ... و نگاهی که حسرت را تجربه می کند ... این است تعریف تنهایی !!!
@ RESPINA @ Sep 21, 2009 عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید کوزه ای دادمت ای تشنه مگر یادت نیست؟ تو که خود سوزی هر شب پره را می فهمی باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست؟ تو به دلریختگان چشم نداری، بی دل آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست؟ یادم هست ، یادت نیست؟
عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید کوزه ای دادمت ای تشنه مگر یادت نیست؟ تو که خود سوزی هر شب پره را می فهمی باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست؟ تو به دلریختگان چشم نداری، بی دل آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست؟ یادم هست ، یادت نیست؟