امروز غروب مامانم بیرون بود اومد خونه بعد نمیدونم چی شد یهو داد زدم شاام امشبو من درس میکنم(دقیقا این شکلی بودم
)مامانم یهو خشکش زد واساد این طوری
داداشمم این طوری
منم هم چنان
بعد از چن دیقه شایدم چن ساعت رفتم تو آشپزخونه دیدم مامانم شامو پخته منم گفتم ااا قرار بود من درس کنم کههه... مامانمم گف آره جونه عممت