J
پسندها
1,428

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دیشب 20% برنامه دانلود شد.
    سرعت خیلی پایین بود....
    خیلی دوست دارم بدونم چه جوریه!
    دیشب 20% برنامه دانلود شد.
    سرعت خیلی پایین بود....
    خیلی دوست دارم بدونم چه جوریه!
    فهمیدم منظورتو میخواستم سرکارت بذارم

    نه... قول میدم اگه درسامو نخونده باشم نیام باشگاه[IMG]
    ی مین صبر کن

    داداشم قوربونت برم از این فکرا نکن

    مگه بده خندوندن مردم بخدا هنره

    بدت نیاد ازحرف من
    دیگه از چشمم افتاده خیلی داغونم کرده خیلی اما زیر قولم بزنم؟

    اون زده منم بزنم؟
    اون موقع ها که دوسم داشت بهم گفت دوری عشق های کوچیکو از بین میبره اما به عشق های بزرگ عظمت میده
    مثل باد که کبریتو خاموش میکنه اما شعله های آتیشو زیاد میکنه
    به این دلیل 4 ماه خارجو تحمل کردم 1 ماه گوشیش دست باباش بود تحمل کردم یک ماه دست مادرش بود تحمل کردم یک ماه بیخبر رفت و وقتی اومد گفت اقوامشون فوت کردن تحمل کردم....
    حتی خودش گفت برو بگرد دنبال یک آدم خوب من تاحالا اگه ببینی نمک خوردم و نمکدون شکستم گفتم نوش جونت خوب کردی من راضیم.گفت من راضی نیستم گفتم پس دیگه اذیتم نکن....
    حالا رفته راحت شده از من....
    بهت که میگم باهم متناقض اند .....
    اگه بره سربازی یعنی حرفاش به من همیشه دروغ بوده چون بعضی وقتا که قلب درد میگرفت و بیمارستان بود یا منشی شرکت به من خبر میداد یا خواهرش...
    اگه راست باشن اینا پس سربازی درکار نیست فقط خواسته بین و خودش فاصله بنداره....
    خسته ام از آدما....
    دیگه کسیو نمیخوام....
    میترسم از اعتماد....
    خیلی خسته ام خیلی....
    دیشب اولین شبی بود که براش دعا نکردم.....
    قلبمو ازم گرفت....
    راحت انداختش دور....
    میگفت چشماش داغونه یک مدت حتی میگفت نمیتونه به موبایل نگاه کنه باید عینک طبی آفتابی بزنه!
    یکبار گفت ذات الریه گرفته...
    اون موقع من مشهد بودم آرزوم بود ببینمش اما بهش نگفتم اونجام سلامتیش مهم تر بود....
    کسی که رو حرفش حرف نمیزد قولشو انککار کرد و گفت دلش سوخته برام....
    به هر چیزی نگاه میکنم اونو میبینم...
    بازیم داد از اعتمادم سو استفاده کرد
    بارهامیفهمیدم داره دروغ میگه اما حرفاشو باور کردم....
    خودش گفت نمیذارم درد تنهایی رو بکشی قول میدم تا وقتی زنده ام کنارت بمونم...
    گفتم نمیخوام اما وارد زندگیم شد.....همیشه میگفتم معجزه ی زندگیم بود
    هنوز گریه نکردم از رفتنش!
    نمیدونم چمه شاید باورم نشده نمیدونم انگار هنوز نفهمیدم....
    میدونی چند بار ولم کرد و دوباره برگشت؟
    یادم نمیره شبابی که چه جوری جلوی دهنمو با پتو گرفته بدمصدای هق هقم بیرون نره....
    البته از این شبا زیاد داشتم...
    وقتی بهم گفتن واسه ناراحتی قلبی رفته خارج و دیگه برنمیگرده 4 ماه تموم سرگردون بودم.....
    حتی اونم احتمالا دروغ بوده اگه ناراحتیش هنوزم هست و فقط با پیوند خوب میشه و گفتن خوب نشده چون قبول نمیکنه
    چطور داره میره سربازی؟!
    نه چیزی که واضح بود همیشه و خودشم میگفت این بود که دوسم نداره....البته اواخر این حرفو میزد
    میدونم درگیر بود اما من خیلی التماسش کردم
    من سنگ دلی ازش زیاد دیدم اما همیشه گذشتم شاید اگه حتی یکبار ناراحتیمو ابراز میکردم زودتر بهانه میومد دستش
    گاهی فکر میکردم به فکرمه به خاطر خودم این کارو میکنه اما در کنارش دیدم چطور ساده از خیلی چیزا گذشت
    و الانم حرفایی که تو اس ام اس آخر زد و انکار کرد همه چیز رو......
    بیخیال
    دیگه اشکی برام نمونده تو چشمم که بخوام بریزم
    بذار خوش بگذرونه به خیال خودش
    آیدیش آنلاین بود از استیتس status کنار آیدیش فهمیدم
    متن آهنگ مورد علاقه اش بود با فونت نوشتن خودش...
    قبلا هم حس میکردم خودشه اما خب....
    تو اس ام اس طرز نوشتن کاملا فر میکرد اما کلمات مشابه وجود داشت
    از چشمم افتاد دلمو اینطوری خودش سوزونده....
    الان دارم می بینم خودش بوده تمام مدت خودش بوده
    کسی که تو یاهو بود کسی که اس ام اس داد
    و الانم عین خیالش نیست انگار نه انگار....
    چطور ممکنه؟!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا