دست هایم به آرزوهایم نمی رسند
آرزوهایم بسیار دورند
ولی درخت سبزم می گوید
امیدی هست، خدایی هست
این بار برای رسیدن به آرزوهایم
یک صندلی زیر پایم می گذارم
شاید این بار
دستم به آرزوهایم برسد
یادمه سر كلاس تخته پاك كن رو خيس ميكردم ميكشيدم رو تخته فكر ميكردم خيلي تميز شد بعد كه تخته خشك ميشد ميدیدم چه گندي زدم...!
.
.
.
.
الان همين حس رو نسبت به زندگي دارم DD