HaQiQaT
پسندها
1,447

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عزیز اون میشه تاپیک تکراری که...لطف کن توی همون تاپیک های عشقولانه که داریم پست بزن،مرسی:gol:

    دستت گل برای لینک
    تاپیک اختصاصی نمی تونی داشته باشی...تاپیکی که زده میشه برای همه ست ، اگه پستی بی ربط به تاپیک باشه یا اسپم باشه حذف میشه

    خب محتوای تاپیکت چیه؟

    سوالتو متوجه نشدم چی میگی؟
    سخت بود ...
    فراموش کردن کسی که با او
    همه چیز و همه کس را فراموش می کردم
    .
    .
    "ایلهان برک"
    ابراهیم هست دیگر.
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    خر است دیگر:|
    سلام بازم ممنون به خاطر لطفی که کردید واقعا حیلی خوب شد دیگه ارور نمیده :gol::smile:



    .
    .
    .

    امشب مهمان برنامه ماه عسل : مادر طلبه شهید علی خلیلی

    _________

    لینک تصویر شهید...
    خاک هر شب دعا کرد، از ته دل خدا را صدا کرد
    شب آخر دعایش اثر کرد، یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
    خدا تکه ای از خاک را برداشت، آسمان را در آن کاشت
    خاک را توی دستش ورز داد، روح خود را به او قرض داد
    خاک در دست خدا نور شد، پر گرفت از زمین دور شد
    راستی من همان خاک خوشبختم من همان نورم
    پس چرا گاهی اوقات از خدا دورم؟؟؟
    عشـــــــــق بـــــي پــايــان

    پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
    پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشيم جائی از بدنت آسیب ديدگي يا شکستگی نداشته باشه "
    پیرمرد غمگین شد، گفت خيلي عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
    پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
    او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد كافي دير شده نمی خواهم تاخير من بيشتر شود !
    يكي از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
    پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
    پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
    پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !
    با سلام...
    گروه هنری نقشینه نقدیم می کند:
    .


    فصلنامه هنری نقشــــینه - ویژه نامه موسیقی | سال دوم - بهار 1393-شماره 3

    با ما همراه باشید....:gol:
    سخن گفتن با خــــــــــداوند مانند صحبت کردن با یک دوست پشت تلفن است؛
    ممکن است او را در طرف دیگر نبینیم، اما می دانیم که دارد گـــــــــــوش می دهد ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا