fatima1996
پسندها
1,225

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
    وقتي دلم مي گيرد
    تو نيستي كه ببيني چه سخت است تمام اندوه خويش را
    بي صدا گريستن بي هيچ دست نوازشي
    وقتي دلم مي گيرد
    تو نيستي كه بداني چه دردناك است بغض دلتنگي خود را
    بي صدا شكستن بي هيچ سنگ صبوري
    وقتي دلم مي گيرد
    تو نيستي كه تماشا كني سر به ديوار كوفتن در اتاق تنهايي
    و چنگ زدن گريبان خود را در خفقان بي كسي
    وقتي دلم مي گيرد
    تو نيستي كه بشنوي صداي پاي اشكي را
    كه بر گونه هايم مي دود و به هواي شانه هايت بر زمين مي افتد
    وقتي دلم مي گيرد
    تو نيستي كه حس كني نياز دستهايم به دستهايت
    نگاهم به نگاهت و صدايم به صدايت را
    وقتي دلم مي گيرد
    تو نيستي كه باور كني وسعت اندوه مرگ باورهايم را
    وقتي دلم مي گيرد
    تو نيستي كه نگاه كني دشواري دم زدن در تكرار دمادم
    در خود شكستن و رنج زيستن زير سنگيني درد بودن را
    وقتي دلم مي گيرد
    تو نيستي كه به روي اين بي ستاره ي شبخوان
    پنجره اي به باغ كهكشان باز كني
    و...
    وقتي كه تونيستی من دلم مي گيرد
    از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد،
    خدا گفت: نه!
    رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی.
    از خدا خواستم تا کودک معلولم را درمان کند،
    خدا گفت: نه!
    روح او بی نقص است و تن او موقت و فناپذیر.
    از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد،
    خدا گفت: نه!
    شکیبایی زاده رنج و سختی است.
    شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است
    از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد،
    خدا گفت: نه!
    من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری.
    از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد،
    خدا گفت: نه!
    رنج و سختی ، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیکتر و نزدیکتر می کند.
    از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد،
    خدا گفت: نه!
    شایسته آن است که تو خود سر بر آوری وببالی اما من تورا هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی.
    من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند از خدا خواستم و باز گفت: نه.
    من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری.
    از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم، همانگونه که او مرا دوست دارد.


    و خدا گفت: آه، سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم!
    بانو خوشحال شدم از اشنایی با بانویی با متانت و ارزش هایی بالایی مثل شما

    من باید برم به کاری برسم

    یا حق
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا