*FARZAN*
پسندها
4,329

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تاپیک: [گفتگوی معماری] بررسی نقش و تاثیر برگزاری همایش های معماری
    می‌دانم

    حالا سالهاست که دیگر هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد
    حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری

    آن همه صبوری

    من دیدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده

    هی بوی بال کبوتر و

    نایِ تازه‌ی نعنای نورسیده می‌آید

    پس بگو قرار بود که تو بیایی و ... من نمی‌دانستم!

    دردت به جانِ بی‌قرارِ پُر گریه‌ام

    پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟



    حالا که آمدی

    حرفِ ما بسیار،

    وقتِ ما اندک،

    آسمان هم که بارانی‌ست ...!

    مگر می‌شود نیامده باز

    به جانبِ آن همه بی‌نشانیِ دریا برگردی؟

    پس تکلیف طاقت این همه علاقه چه می‌شود؟!

    تو که تا ساعت این صحبتِ ناتمام

    تمامم نمی‌کنی، ها!؟

    باشد، گریه نمی‌کنم

    گاهی اوقات هر کسی حتی

    از احتمالِ شوقی شبیهِ همین حالای من هم به گریه می‌افتد.

    چه عیبی دارد!

    اصلا چه فرقی دارد

    هنوز باد می‌آید،‌ باران می‌آید

    هنوز هم می‌دانم هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد

    حالا کم نیستند، اهلِ هوای علاقه و احتمال

    که فرقِ میان فاصله را تا گفتگوی گریه می‌فهمند

    فقط وقتشان اندک و حرفشان بسیار و

    آسمان هم که بارانی‌ست ...!
    ...سیدعلی صالحی
    “دوست داشتنت،
    اندازه ندارد، پایان ندارد،گویی بایستی بر ساحل اقیانوس و
    موجهای کوچک و بزرگِ مکرّر را بی‌انتها بشماری.”


    سید علی صالحی
    پرنده در صدای خوشش

    درد و رنج و ماتم نیست
    پرنده اهل شکوه واهل کنایه و غم نیست
    خوش به حال هوایش
    خوش به حال دلش
    خوش به حال پرنده
    که مثل آدم نیست


    مجتبی کاشانی
    سلام .
    خوشحال میشیم ما رو در دیدگاه خود شریک کنید.:gol:

    [نظر سنجی] - مسابقه عیدانه تالار هنر ( سفره آرایی و عکاسی )
    متشکرم از شعر زیبای مرحوم حسین پناهی شریف خداوند رحمتش کنه.

    دیدم کاربر فعال تالار کتاب و اینها هستی با اجازه ازت سوالی میپرسم :
    یک سوال » آیا کتاب "ساعت ساز نابینا" رو مطالعه داشتی؟
    اصن ازون مدل آدم ها هستی که مطالعه زیادی دارن؟! یا نه مثل خودم هستی؟ من در طول عمرم فقط یه کتاب مطالعه کردم به اسم چرا و چگونه اونم خداییش 2500 صفحه بود و ازش لذت بردم و تا الآن یعنی 24ساله هیچ کتابی نخوندم.فکر میکنم ایراد دارم ولی دور و برم رو هم که نگاه میکنم تعداد بسیار بسیار کمی کتاب خوان مشاهده میکنم،به ای نتیجه رسیدم واقعا مردم ضعیفی هستیم از این لحاظ.


    اگر اطلاعاتی در مورد کتب داری در اختیارم بزار ممنونت میشم :)
    ديروز قصد داشتم دست اتفاق را بگيرم تا نيفتد !
    اما امروز فهميدم که اتفاق خواهد افتاد،
    اين ما هستيم که نبايد با او بيفتيم …!
    روزگارت پر از اتفاق های قشنگ…!

    پلک بستی که تماشا به تمنا برسد
    پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد

    چشم کنعان نگران است خدایا مگذار
    بوی پیراهن یوسف به زلیخا برسد

    سنگ با تیشه به تلقین و تمسخر می‌گفت:
    منتظر باش که فرهاد به لیلا برسد

    ترسم این نیست که او با لب خندان برود
    ترسم این است که او روز مبادا برسد

    عقل می‌گفت که سهم من و تو دلتنگی است
    عشق فرمود: نباید به مساوا برسد !

    گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر ..
    درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد

    احسان افشاری

    شبت بخیرعزیزم( :
    تمام بلوزم را

    می‌شکافم

    که بادبادکم
    تا شهر تو برسد ...


    احسان پرسا
    حتی وقتی پیاز خُرد می‌کنم

    همه فکر می‌کنند برای تو اشک می‌ریزم ...


    احسان پرسا
    دارم فدایت می‌شوم

    دکترها
    نمی‌گذارند ...
    احسان پرسا
    اذیتت میکنم گلی
    خوب باشی " جبران همه چیزه ....
    زودی خو ب شو باشه؟



    کتاب مقدسِ آدم برفی ها
    یک آیه دارد:
    " دلگرم نشو ! "

    احسان پرسا


    برای هر دویِ ما
    سفر اکتشاف بود
    برای تو کشفِ دنیایِ بعد از من
    و برای من
    کشفِ غارهایِ بکرِ تنهایی .


    شهریار بهروز
    من برای دوست داشتنت

    مدت هاست آماده ام

    اما

    امان از تو

    امان از زن ها

    که همیشه دیر حاضر می شوید...

    شهریار بهروز
    یک جای قرآن را نمی فهمم
    واللیل...
    توصیف موی توست
    یا چشمت!؟


    احسان پرسا
    کنار تو همه شب بوسه می شمردم و آه
    که بی تو ناچارم گوسفند بشمارم !

    احسان پرسا
    سپیدی موهایم را سر سری نگیـر اینجـا خیلی وقت است که

    بـرف نبـاریده.

    میـلاد تهـرانی

    ازهمین درختی که دوباره سبز شده است
    از همین خورشیدی که مهربان تر شده
    و از همین بارانی که گاه و بیگاه می بارد
    می شود فهمید ،
    خدا هنوز هم حواسش به ما هست !

    ميلاد تهراني
    دنیا دست خوابگردانها بودصحرا مست سراب گردانها بود
    مشتی تخمه دهانشان را بسته است
    و این قصه ی آفتابگردانها بود


    بیژن ارژن
    اول دریا آرام بود و شب ها راه نمی رفت،

    تا تو هوای شهر به سرت زد.
    حالا هزار سال است
    دریا گیج،
    هی می رود
    هی بر می گردد!


    الیاس علوی


    1.سال هاست رفته ای و من
    هنوز به خودم می لرزم
    درست مثل شاخه ای که چند لحظه قبل
    پرنده اش پریده باشد!
    رضا كاظمي
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا