fahimeh89
پسندها
4,794

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره


  • گریه شاید زبان ضعف باشد
    شاید کودکانه شاید بی غرور…
    اما هر وقت گونه‌هایم خیس می‌شود
    می‌فهمم نه ضعیفم نه کودکم بلکه پر از احساسم…
    به سلامتی پسری که اگه قشنگ ترین دختره دنیارو هم
    تو خیابون ببینه سرشو میندازه پایین و زیرلب میگه:
    میرم جلوتر شاید بهترشو دیدم...!!

    سر میز شام
    یادت که میفتم
    بغض میکنم،
    اشک در چشمانم حلقه میزندو همه با تعجب نگاهم میکنند..لبخندی میزنم و میگویم:چقدر داغ بود...!!![IMG]


    بزرگترین بی عدالتی دنیا زمانی ست،
    که هنوز عاشق کسی باشی
    که دیگر نیست…
    پــــسر کــــوجولــــو: میــــشه بــــا پســــرای دیــــگه بــــازی نــــکنی؟، آخـــــــــه مــــن


    دوســــت نــــدارم..


    اعدامـــی لــحظه ی مـــکث کــرد و بـــوسه ای بر طنــاب دار زد


    دادســتان گفت:

    صـــبر کنید آقــای زنــــدانــی این چــــه کـــاریست !؟؟

    زنــدانی خـــنده ای کــرد و گفت :

    بیچـــاره طـــناب نــمیزاره زمـــین بیفتم ،

    ولی آدم ها !!!!! بدجـــور زمــینــم زدن

    ایـــن ور یکـــی هســـت کـــه از مـــن و تـــو خیـــلی تـــنهاتـــره


    یـــه خـــونـــه نقـــلی بغـــله پـــل صــراطـــ

    چنـــتا صفـــحه خـــاطـــره و عـــکـــس

    کـــل دلخـــوشـــیاشـــه

    دیـــروز کـــه بـــاهـــم حـــرف مـــیزدیـــم میگـــفت

    بـــچـــه هـــام هـــیچ کـــدوم نیـــستـــن مـــن و یـــادشـــون

    کـــافیـــه هـــمـــین کـــه خـــوبـــه حـــالشـــون

    راستـــی فکـــرکـــنم اسمـــش خـــــــــــــــدا بــود

    سلـــامتی"اعـــدامی" کـــه جـــرم رفیقـــش رو گـــردن گـــرفت

    بـــالای چـــوبه ی دار ازش پرسیـــدن : حـــرف آخـــر ؟؟؟

    گفـــت به "رفیـــقم" بگـــین از ایـــن بیــشتر از دستـــم نیـــومـــد . . . !!!


    فرصتی نمانده است

    بیا همدیگر را بغل کنیم
    فردا
    یا من تو را می‏ کشم
    یا تو چاقو را در آب خواهی شست
    همین چند سطر ...
    دنیا به همین چند سطر رسیده است !
    به این که انسان کوچک بماند بهتر است ،
    به دنیا نیاید بهتر است
    اصلا
    این فیلم را به عقب برگردان
    آن‏قدر که پالتوی پوست پشت ویترین ، پلنگی شود
    که می‏دود در دشت‏های دور
    آن‏قدر که عصاها
    پیاده به جنگل برگردند
    و پرندگان
    دوباره بر زمین …
    زمین …
    نه !
    به عقب‏ تر برگرد
    بگذار خدا
    دوباره دست‏هایش را بشوید

    در آینه بنگرد
    شاید ...

    تصمیم دیگری گرفت ...
    ریسمان پاره را می توان دوباره گره زد

    دوباره دوام می آورد
    اما هر چه باشد ریسمان پاره ای است.

    شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم
    اما در آنجا که ترکم کردی
    هرگز دوباره مرا نخواهی یافت!
    به سلامتي آس و پاسي كه وقتي گفت عشق چهار حرفه
    همه مسخرش ميكردن ولي برگشت و گفت ر ف ي ق عشقه...!
    خدايا لج نكن...
    قبول كن حق با شيطان بود...
    ادميانت قابل پرستش نيستن..
    نوازشگر خوبي نبودي!
    سفيد شده
    تار مويي را كه قسم خوردي با دنيا عوضش نميكني!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا