Recent content by fa-na

  1. F

    مشاعرۀ سنّتی

  2. F

    مشاعرۀ سنّتی

    دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست پسته را خون می شود دل تا لبی خندان کند
  3. F

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی
  4. F

    مشاعرۀ سنّتی

    تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
  5. F

    مشاعرۀ سنّتی

    ای دل مباش یک دم خالی زعشق و مستی وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
  6. F

    مشاعرۀ سنّتی

    تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم از که می نالی و فریاد چرا می داری...؟
  7. F

    مشاعرۀ سنّتی

    در اگر برتو ببندند مرو و صبر کن آن جا ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
  8. F

    مشاعرۀ سنّتی

    تا از تو جداشدست آغوش مرا از گریه کسی ندیده خاموش مرا در جان و دل و دید فراموش نه ای از بهر خدا مکن فراموش مرا
  9. F

    مشاعرۀ سنّتی

    هر چه بگویم ای صنم نیست جدا ز نیک و بد هم تو بگو ز لطف خود بی تو به سر نمیشود
  10. F

    مشاعرۀ سنّتی

    با من بگو تا کیستی؟ مهری؟ بگو... ماهی؟ بگو... خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو... آهی؟ بگو... راندم چو از مهرت سخن، گفتی بسوز و دم مزن دیگر بگو از جان من، جانا چه می‌خواهی؟ بگو گیرم نمی‌گیری دگر، زآشفته‌ی عشقت خبر بر حال من گاهی نگر، با من سخن گاهی بگو ای گل پی هر خس مرو، در خلوت هر کس مرو...
  11. F

    مشاعرۀ سنّتی

    مجو درستی عهد از جهان سست نهاد که این عجوز عروس هزاردامادست بیا! که قصر اَمَل سخت سُست بنیادست بیار باده! که بُنیاد عمر بر بادست غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست؟ که: «ای بلندنظر! شاهباز...
  12. F

    مشاعرۀ سنّتی

    روزها فکر من اینست و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم مثل فرمانروای بی لشکر تازه دیدم شکست یعنی چه! عاشقش هستم و نمیفهمم دیگر او رفته است یعنی چه! مثل تمثیل ماهی و دریاست نسبت و حس ما به یکدیگر حال جان می دهم که می فهمم دیگر او رفته است یعنی چه!
  13. F

    مشاعرۀ سنّتی

    ما می توانستیم زیباتر بمانیم ما می توانستیم عاشق تر بخوانیم ما می توانستیم بی شک...روزی...اما امروز هم آیا دوباره می توانیم؟ یک دست آوازی ندارد نازنینم ما خامشان این دست های بی دهانیم افسانه ها،میدان عشاق بزرگند ما عاشقان کوچک بی داستانیم
  14. F

    مشاعرۀ سنّتی

    ای رفیق من! غنیمت دان دمی گر صحبت جانان تو را میسور می افتد اندر آن خلوت دلی گر محرم و همدرد می یابی نوبت صحبت به هیچ آلوده یی مفروش
  15. F

    مشاعرۀ سنّتی

    صورتت شعر است و هر یک تار زلفت مصرعی شعر را یک مصرع بیچیده زیبا میکند ‍‍‍‍‍‍‍‍
بالا