حميد: برو بابا تو تا سر کوچتونو نميای چ برسه ...
کاش بودی جمعمون جمع بود گلمونم بود(من)
فائزه: برو خانومی...چرا خسته ام.ولی از فردا بايد بشينم واسه امتحانام درس بخونم از شنبه شروع ميشه(ترم تابستونی) يه ۴ روزی نيستم!
آره اونم يهويی:دی
بچه ها من برم بخوابم دیگه
الهه تو مگه خسته نیستی؟؟؟ برئو بخواب گلم
حمید تو هم برو دیگه !!! نبینم با کس دیگه حرف بزنی هاااااا
همه برین بخوابین !! من زورگو هم هستم !!!! زووووووووووووووووووووود !! هر کی نره گوششو می پیچونم !!! مگه نه الهه !؟؟!!
پویان نبودی پادگان ... همه جمع بودیم داشتیم صحبت میکردیم روز جمعه! حسین اومد نشست تو جمعمون همه بلند شدیم رفتیم بیرون از آسایشگاه دنبال نظافت شخصیمون! حسین موند و حوضش!
نه به نظرم امین کلا اروم هست !!
چون من قبلش باهاش بودم !! همونجوریه !!!! ریلکسه کلاً !!!!
حمید باورت میشه ؟ تو همون یه ساعت فقط منو الهه فک می زدیم !!!!! )