من از نهايت تاريكي
و از نهايت شب حرف مي زنم
اگر به خانه من آمدي
براي من اي مهربان چراغ بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه خوشبختي بنگرم
لبخند تو
چون زورقی طلایی
که بر دریای نیلی گذر می کند
از پیش چشمان خیره من گذشت
و من به یکباره زیبایی تو
و تنهایی خود را
یافتم
ها قبول شدمممم
مرسی همین دلگرمی های شمادوستان خیلی اون زمان کمکم کرد خیلی زیاد(شاید باورت نشه چقد زیاد:))
ممنوووونم؛اون 5درصدم واسه احتیاط گذاشتم کنار یه موقع خدانکرده ضایع نشم[IMG]
نوش جونت شیرینی[IMG]آواتارم قشنگه![IMG]
آرههههههه یادمه!تو یه جمله گفتی که دلگرمیم بدی من فک کردم واسه امضام گفتی گذاشتمش تو امضام:w15:
چشممم شیرینی تر هم میدیمم :gol:
مرسی؛وااای این عکس چقد مصمم هست چه غروری داره! باریک![IMG]