یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی؛ تا یک لقمه
بیشتر بخورم یادت هست؟
شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران
میگفتی بخور تا بزرگ بشی
آقا شیره بشی... خانوم طلا بشی
و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته
باشم قورت بدهم حتی بغض های نترکیده ام را...
نه همین چهارشنبه نه 8 شهریور. جزوه ی زبانمم می خوام بدم مامانم از فردا برام بنویسه من بخونم. واسه چهارشنبه ی این هفته یه کار دیگه باید انجام بدم واسه یه جای دیگه یه کد جوا اسکریپت باید بنویسم تازه الان یادم افتادهچهارشنبه ی هفته ی پیش بهمون گفته. فکر کن تو این اوضاع اون کتاب 300 صفحه ای رو هم باید حفظ کنم
سلام عزیزم. من کلش رو مشکل دارموقت هم ندارم ترجمه کنم الان دارم یه درس سنگین دیگه رو می خونم دوشنبه امتحانشه 4شنبه هم زبان رو باید ببرم زبان هم هنوز هیچی نخوندم
خوب الان تو نتی ذهنت مشغوله- بیکار که شدی یه برگه بیار دم دستت اون چیزایی که تو توضیحه با زبون خودت و با اعداد رو برگه بیار ذهنی که نمیشه... الان منم خوندم و اولش متوجه نشدم... یه مداد و یه برگه آوردم + کتاب (برای اینکه مطمئن شم و سوال اصلی رو ببینم) و اون چیزی رو که گفتی رو برگه نوشتم تا روال کار دستم اومد... بعدا دوباره بخون مشکلی بود بگو . اصلا مبحث سختی نیست یکمی هواسمون جمع باشه حله