DONYA16822
پسندها
990

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مرسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسی دنیا خانم
    جالب‌ترین خصوصیت بشر تناقض است!
    به شدت عجله داریم بزرگ شویم،
    و بعد دلمان برای کودکی از دست رفته‌مان تنگ می‌شود.
    برای پول در آوردن خودمان را مریض می‌کنیم،
    بعد تمام پولمان را خرج می‌کنیم تا دوباره سالم شویم.
    طوری زندگی می‌کنیم که انگار هرگز نمی‌میریم،
    و طوری می‌میریم که انگار هرگز زندگی نکرده‌ایم...

    پائولو کوئلیو
    ااااا چرا غمگینن شعرات؟ خودت که دختر شادی به نظر میای؟
    ----------
    اکی عزیزم فعلا بای. منم دوس دارم باهات حرف بزنم گلم.
    واااای دنیا یعنی با این شعر که گذاشتی برام عاشقتم، حرفای دلم بود، چقددر چسبید.
    خودتم شعر میگی؟
    پرده
    کناری ایستاده است
    و سرخی آسمان دی ماه
    نوید برف می دهد
    و هراسی نامعلوم
    چیزی شبیه حس مرگ
    دلم را می
    انبارد
    تقویم را بر می دارم
    و تاریخ تولد لاله صحرایی را به خاطر می سپارم
    مشغول پایان نامه ام و زیاد وقت ندارم نت بیام. دلم برات تنگ شده بود. :heart:
    براي تمــــــام رنـج هايـي كه مي بري

    صــبـــــــــــر كن

    «صبـــــــــــر»

    اوج احترام به حكمت خداست
    حوض را که مرور می کنم
    ورق به ورق
    پر از آرامش قرمز ماهیان سرخوشی ست
    که حلول فصل تخم ریزی شان را
    شمارش
    معکوس می کنند
    پس
    ماهی سیاه کوچک من کجاست ؟
    کسی از نردبان دی شب ماه
    چیزی نمی داند ؟
    پرنده گفت : چه بویی چه آفتابی
    آه بهار آمده است
    و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت
    پرنده از لب ایوان پرید مثل پیامی پرید و رفت
    پرنده کوچک
    پرنده فکر نمی کرد
    پرنده روزنامه نمی خواند
    پرنده قرض نداشت
    پرنده آدمها را نمیشناخت
    پرنده روی هوا
    و بر فراز چراغهای خطر
    در ارتفاع بی خبری می پرید
    و لحظه های آبی را
    دیوانه وار تجربه می کرد
    پرنده آه فقط یک پرنده بود
    گفتی که به احترام دل باران باش
    باران شدم و به روی گل باریدم
    گفتی که ببوس روی نیلوفر را
    از عشق تو گونه های او بوسیدم
    گفتی که ستاره شو
    دلی روشن کن
    من همچو گل ستاره ها تابیدم
    گفتی که برای باغ دل پیچک با ش
    بر یاسمن نگاه تو پیچیدم
    گفتی که برای لحظه ای دریا شو
    دریا شدم و ترا به ساحل دیدم
    گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش
    مجنون شدم و ز دوریت نالیدم
    گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز
    گل دادم
    و با ترنمت روییدم
    گفتی که بیا و از وفایت بگذر
    از لهجه بی وفاییت رنجیدم
    گفتم که بهانه ات برایم کافیست
    معنای لطیف عشق را فهمیدم (مریم حیدرزاده)
    آیینه بود و آب و کمی پنجره
    --------------------------------------

    پرتغال کارشون از پرتغال گذشته
    کدو میشن:biggrin:
    از لیوان‌ها

    به لیوان شکسته فکر می‌کنی
    از آدمها
    به کسی که از دست داده‌ای
    به کسی که به دست نیاورده‌ای
    همیشه
    چیزی که نیست
    بهتر است

    "علیرضا روشن"

    اینجاهم صبح دم اذان اومد
    بعد کلی انتظار دیگه بارید:cry:

    عاشق دیدن بارونم زیر قطرهاش ارومم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا