dina arian
پسندها
2,658

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من با هلیکوپتر بابام میرم و میام بیرون :cool:

    مقسی ک گفتی :d

    چرا چرا شایعه نکن :d
    اهان اونجا ک نزدیک خونه ماست رو میگی:d

    منم گول نخوردم و تست نشدم :d

    رفتم برگولیشتم :d

    نترس من حواسم هست کلاه میذارم :d

    خواهش میشه :smile:
    نه واقعا سخته

    کوشن اونایی که میگن احمقترین مرداشم زرنگترین زنارو رو انگشت میچرخونن

    بیان عرض اندام کنن

    هااااایییییی نفس کش...
    ئه چ فکر جیگری اتفاقا شاعرانم میشه :d

    ئه میدونی لالیگا کجاست؟ :d

    جواب سوالات راحت بود :d

    اره خداروشکر :d

    ما بریم شام بیایم :d
    نظر دیگه ای نداری
    اگه میخای بازم کمکم کنا من مشکلی ندارم
    پسر و دختری جوان سوار بر موتور در دل شب میراندند.همدیگه رو عاشقانه دوست داشتند.

    دختر جوان : یواش تر برو میترسم !
    پسر : خوب اول باید بگی دوسم داری !
    دختر : دوست دارم ؛ حالا میشه یواش تر برونی ؟!
    پسر : منو محکم بگیر !!

    دختر : خوب حالا میشه یواش تر بری ؟!
    پسر : باشه اما به شرط این که کلاه کاسکت منو بردای و رو سر خودت بزاری ؛ آخه نمیتونم خوب برونم .
    روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود : برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید .
    این سانحه به دلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد .
    یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت .
    پسر از خالی شدن ترمز موتور سیکلت آگاهی یافته بود پس بدون این که دختر جوان بفهمد
    با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست
    برای آخرین بار دوست دارم رو از زبان

    او بشنود و خودش رفت تا او بماند
    پول برق زیاد میومد خاموشش کردیم تا کم مصرفشو بخرم بزنم :d

    ی کلام ختم کلام خوبم :biggrin:
    سلاااااام چطوری تو خوفی؟
    اوه اوه چ عکسای جیگری مرسی مرسی ی دنیا :)
    چه خبر؟؟؟
    خیلی باهات حال میکنم واقعا خوب میگیری...:w25:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا