ماه آمد و
به کوچهی کهنسال مُشیری
چیزی گفت انگار
کوچه
کوچهی بیگفت و بیگذر
رو به روشنترین پنجره چیزی گفت انگار
چیزی، رازی، حرفی
سخنی شاید
سَربسته از چراغی
شکستهی هزار پاییز بیپایان
چیزی، حرفی آشنا
و چقدر زیباست دانستن اینکه قدر مینهند وجودت را و بودنت را
روز زن بر همه مبارک
آره اتفاقا اونقد رمانس بودیم الان دنبال این هستن اسممون رو تو گینس ثبت کنند و بریم تو کتابای تاریخ
شاید فردا درست کنم چون تو میگیاااااااااخو من تیره دوس دارم روشن درست میکنم به دلم نیست سه سوت پاکش میکنم
با خودم درگیرمااااااااا