deyvid corleone
پسندها
65

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خب ربطی نداشت به چیزی

    والا تو این دوره زمونه چی به چی ربط داره که حالا این داشته باشه؟!!!!!!

    تو دنیا مسائلی هست که به کسی ربطی نداره ولی به همه مربوطه

    اینا جمله هایه فلسفیه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    گاهی اونقد رمزخرف میشم که برای بقیه قابل درک نیستم…حتی عزیزترین کسمو از خودم میرونم … اماتوی اون لحظه تودلم آرزو میکنم بهم بگه: میدونم دست خودت نیست عزیزم …. درکت میکنم !!!
    همیشه تو بحث های ایرانی آخرش که میرسه همه برا خودشون تاسف می خورن بعد یهو یکی میگه : آقا اصن هرچی سرمون بیاد حقمونه …
    بعد میرن شام میخورن !
    واااا؟
    نه واسه من تاحالا نشده
    ولی اگه کسی براتون پیام بزاره میتونه پاکنه
    نکنه جن اومده تو باشگاه
    :surprised:
    از اونجایی که من خییلی باهوشم فهمیدم
    نه اینجا امنیت برقراره کسی کنترل نمیشه
    دی:
    داستانه امروز:

    آرزویه سالگرد ازدواج

    یک زوج در اوایل 60 سالگی ، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن. ناگهان یک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت : چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و در تمام این مدت به هم وفادار موندین ، هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین. خانم گفت : اووووووووووووووووه ! من میخوام به همراه همسر عزیزم ، دور دنیا سفر کنم . پری چوب جادووییش رو تکون داد و اجی مجی لا ترجی و دوتا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک در دستش ظاهر شد.
    حالا نوبت آقا بود ، چند لحظه فکر کرد و گفت : خب ، این خیلی رمانتیکه ولی چنین موقعیتی فقط یک بار در زندگی آدم اتفاق می افته ، بنابراین ، خیلی متاسفم عزیزم ولی آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم. خانم و پری واقعا ناامید شده بودن ولی آرزو ، آرزوه دیگه !!!
    پری چوب جادوییش و چرخوند و اجی مجی لا ترجی
    و آقا 90 ساله شد !


    نتیجه اخلاقی:خدایا همه این پسرا رو سر به راه کن
    آمین

    دی:
    من از اون آسمون آبی میخوام

    من از اون شب های مهتابی میخوام

    دلم از خاطره های بد جدا

    من از اون وقت های بی تابی میخوام

    :( :( :(

    من میخوام یه دسته گل به آب بدم

    آرزو هام به یه حباب بدم

    سیبی از شاخیه حسرت بچینم

    بندازم توی هوا تاب بدم
    داستانه امروز:

    میدونی من کیم؟!

    مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد:

    «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»

    صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»

    کارمند تازه وارد گفت: «نه»

    صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»

    مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»

    مدیر اجرایی گفت: «نه»

    کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت!!!!
    مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:”عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادابرویم”ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقائ شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن.
    ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار.
    زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد...
    هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود.
    همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه؟
    مرد گفت :”بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی؟”
    جواب زن خیلی جالب بود…
    زن جواب داد: لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم
    man??? chi kar kardam aqa usef???
    mazerat age narahat shodi
    khob asabam nemikeshe intori javab midi:(
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا