deyvid corleone
پسندها
65

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • همین دیگه خدا به دادمون برسه...موفق باشی خوشحال شدم...
    وا
    نه لپتاپ دارم اونو واسه دوستم میخاستم
    یه موضو درسیه
    نمونه طراحی محله میخام
    نیست که نیست
    باووووووووووووشه از فردا میزارم
    ولی وقتی برم دانشگاه دیگه نمیرسمااا
    ببخشید فردا جمعس تعطیله از پس فردا میزارم
    دیگه دنبال درس و کارام بودم الان هم کلی گرفتارم..حالا دوباره 10 روز دیگه یک غیبت دیگه هم دارم...منتها این یکی زیاد غیبت کبرا نیست..الان اوضاع چی خوبه؟ همه چی به هم ریخته ست...حیف ماها...
    ببخشید من باشگاه نبودم دارم دنباله یه چیزی میگردم که پیدا نمیشه...
    خوشبختم
    آقا یوسف
    تا حالا اینجا دوستی به اسمه یوسف نداشتم
    دی:
    ممنون خوبم...چه خبرا؟ نه مشکلی نیست شوخی کردم...ما هم میزنیم یهو میریم و یهو میایم...اینجوریاست دیگه
    سلام ..حال شما؟ میبینم که هر از گاهی تو ادد لیستتون یک خونه تکونی دارید...افرین دست شما درد نکنه..چشمم روشن...
    پیامارو از پایین بخون
    تقلب نکنیاااااااااااااااااااااااااا
    نتیجه اخلاقی:
    خب راستش نمیدونم نتیجه اخلاقیه این داستان چیه!!
    واسه همین به جایه نتیجه تصمیم گرفتم تویه چنروز واستون بزارم...بخاطره اینکه بفهمید صبرتون در چه حده!!
    میتونین صبر کنین تا روزه بعد یا نه؟!
    خب حالا بعضیا رفتن بقیشو خوندن...بعضیا ام صبر کردن...دیگه خودتون میدونید!!!
    بعدشم اینکه همتون ذوقه منو کور کردین هیچکس این داستانو دوسنداشت...ولی به نظره من بامزه بود همه چی که نباید آموزنده باشه...
    منم دیگه از این داستانا نمیزارم
    ولی یه نفر هست که میگه هرکسی که سره راهه ما قرار گرفت واسه اینه که به ما یه چیزی رو بفهمونه!!!!!!!!
    .................شنبه

    امروز صبح زود از خواب بیدار شدم ،صبحونه مو خوردم،اومدم راه بیفتم که مادرم گفت:نمی خواد دانشگاه بری ،امروز جواب نوار مغزیت آماده ست،برو از بیمارستان بگیرش!!
    راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون مردم می گن:من مشکل روانی دارم!!!
    اما من که می دونم منظورشون چیه !!!!
    .................پنج شنبه

    یکی از دوستای هم دانشکده ایم بنام احمد منو به بوفه دعوت کرد .
    من که می دونستم از این نوشابه خریدن منظورش چیه!!
    می خواد من بی خیال مینا بشم،راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون ،عمرا اگه قبول کنم.


    .................جمعه

    امروز صبح در خواب شیرینی بودم و داشتم خواب عروسی بزرگ خودم رو می دیدم ،عجب شکوه و عظمتی بود.
    داشتم انگشتم رو توی کاسه عسل فرو می کردم که...
    مادرم از خواب بیدارم کرد و گفت برم چند تا نون بگیرم.
    وقتی توی صف نونوایی بودم دختر خانمی از من پرسید "ببخشید آقا صف دو تایی ها کدومه؟ "
    من که می دونستم منظورش چی بود ،ما عمرا باهاش ازدواج کنم .
    از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون ،من از دختری که نونوایی بیاد خیلی خوشم نمی آد.
    آقایه دیوید خان
    دی:
    هنوز اسمتو نمیدونم

    من باید برم بیرون منتظره زنگه دوستم بودم الان زنگید
    با اجازه
    اومدم برات میزارم
    فعلا
    مردم اومدن گفتن منم براشون گذاشتم!
    تو مگه نخوندی
    راستشو بگو
    :mad:
    کجااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا