Data_art
پسندها
3,509

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • لحظه ديدار نزديك است
    باز من ديوانه ام ، مستم
    باز مي لرزد، دلم،دستم
    باز گويي در جهان ديگري هستم
    هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را تيغ
    هاي ! نپريشي صفاي زلفکم را دست
    آبرويم را نريزي، دل
    - اي نخورده مست -
    لحظه ديدار نزديك است
    سلام
    ممنوم
    شب شما هم بخير.
    شما خوب هستيد؟
    اوضاع بر وفق مراده؟
    مرسي دوست عزيز
    فكر كنم الان بهتر باشم چون ديگه با كسي قهر نيستم و با كل دنيا اشتي هستم..
    به طور اتفاقي تايپيك شما در مورد"عشق واقعي" رو خوندم و چون اونيكه تو نوشته بود, نبودم... نتونستم پاسخي بنويسم..
    خدا خيرتون بده اين نوشته هاتون تاثير خاصي رو آدم ميزاره
    ممنون دوست عزیز
    شما خودتون گل بودید
    واییییییییییی چه لاله های زیبایی دستتون درد نکنه
    سلام دوست عزیزم.شب شما هم بخیر و خوشی باشه..
    خوبین؟بازم مثل همیشه من رو شرمنده کردین
    سلام Data_art جان
    خوشحال میشم ببینید:

    مجموعه آثار بی نظیر Thomas Arvids


    می دانم می خواهی رها شوی ...

    این روزها همه در فکر پرواز، پرپر می زنند !

    من هم می خواستم رها شوم ...

    دوبال هم داشتم ...

    پرواز را هم آموخته بودم !

    برای پر کشیدن بهانه ها داشتم ...

    اما هنوز پايبند زمینم ...

    من اهل خاکم !

    .

    .

    .

    و همچنان مي خواهم از زمین اوج بگیرم و رها شوم ...!
    سلام ممنون از لطف شما:w27:
    امیدوارم شما هم خوبه خوب باشید

    سلام دوست خوبم
    ممنون امید وارم شما خوب باشید
    شما همیشه به من لطف دارید
    سلام شب بخير من همين الان آنلاين شدم 15دقيقه پيش..
    خوشحال شدم از پيامتون شب خوبي براتون آرزو دارم ...
    راستي اين لينك رو ببينيد..من هنوز شك دارم كه اين عكس ها ...يك نقاشي باشند ..
    البته هر وقت فرصت كرديد...
    ببین من دهنم لقه یه دفعه دیدی فشار اوردی به من منم رازتو لو میدم
    حالا خود دانی
    همون دو تا کافیه
    انشاء ا... خوب میدی عزیزم
    باشه پس دو تا شکلات
    اتیش زدم به مالم
    سلاااااام خسته نباشی. درسهات در چه حاله
    می خوام بهت روحیه بدم اگه امتحانات رو خوب بدی یه شکلات پیش من داری
    ...دیر فهمیده بود و باز گریان بود . حقیقت را به یاد آورد ولی فرصتی نبود . می خواست بازگردد و حقیقت را به همه بگوید ، ولی فرصتی باقی نمانده بود و باز هم مهر سکوت بر لبانش فرود آمد ...

    دراز کشید و چشمانش را بست و بازگشت به دنیایی که از آن آمده بود . همان دنیایی که با گریه از آن جدا شده بود ، ولی معلوم نبود که مثل قبل بخواهد به آن جا باز گردد یا نه !

    شاید بی هیچ توشه ای بازگشت و شاید تو تنها اندکی زودتر از او بفهمی ،بفهمی که جاده ات بی باز گشت است و سفری در پیش داری که باید با توشه ای پر به سرزمینی که گریان از آن آمدی باز گردی تا خندان باشی و سرافراز ...

    جاده را ببین ! رهگذرانش را ، تابلوهای راهنما را ، نه چراغ های رنگارنگ و چشمک زن و وسوسه انگیزش را ، خودت نور باش ...!
    زمانی که آمد چشم هایش گریان بود ،شاید به خاطر مهر سکوتی که بر لبانش بود و یا ورود به دنیایی شوم . زمینی که تبعیدگاه اولین جدش بود : آدم !

    چشم هایش را بسته بود . شاید نمی خواست ببیند ، شاید ترجیح می داد در دنیای خودش باشد ...

    ماه ها سخن نگفت و تا زمانی که لبانش از هم بشکفد هر آن چه می خواست باز گوید را فراموش کرد !

    به اجبار قدم در راهی گذاشت که باید می پیمود ..... تا انتها !

    آغازش زهر بود با اشک و آه ، ولی اندکی که گذشت به ظاهر شیرین شد . به ظاهر شیرین تر از عسل ! همه چیز نو بود . تاریکی و روشنی را می شکافت و میرفت و برایش دور از ذهن بود که روزی آرزو کند این جاده تکراری شود ...

    روزی با آرزوی برگشت ، روزی که با حسرت پشت سر را بنگرد و بخواهد که بازگردد و دوباره شروع کند ، ولی دریغ از یک گام که بتواند رو به گذشته بردارد ...

    روزی که به بن بست غم برسد ، تلخی این راه نیز شاید دوباره آغاز شود . آرام آرام سرعتش کند می شد و می رفت که بایستد . نمی خواست بیش از این پیش برود و پیر شود . تازه به یک سویی راه ، پی برده بود و می دید که به انتها نزدیک است ...
    ممنون لطف كردين
    با اجازتون
    و خسته نباشيد
    ممنون شب شما هم بخیر.اونا رو هم یه سری منتقل شده بود..یه سری دیگه رو هم منتقل میکنم
    ممنون دوست خوبم
    امید وارم شما هم همیشه خوب و سر حال باشید
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا