سلام. خواهش می کنم.
این آقای "ارمیا" یه بازمانده ی جنگه که بعد از جنگ برگشته به وطن و نمی تونه خاطرات جنگ رو، آدماش رو و خلاصه روحیات خاص جبهه رو فراموش کنه. نمی تونه با اوضاعِ تهران بعد از جنگ، در نبود آدمای جبهه و جنگ، کنار بیاد!
یکی از بهترین دوستاش به اسم مصطفی در آخرین لحظات قبل از آتش بس، شهید میشه و چون یه جورایی مرادِ ارمیا بوده، نبودش تاثیر زیادی روش می ذاره. میشه گفت موجی میشه!
داستان حول زندگی این آدم و خاطراتش و درگیری های ذهنیش و در حسرت شهادت بودنش(!) می گذره. خیلی زیباست!!
