B
پسندها
1,872

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ولی دیوونگی من با بقیه فرق داره ها....اشتباه نگیر...
    این متن واقعا متن قشنگی راستم میگه....:smile:
    تو جدی باشی....اونوقت باشگاه کی بهم بزنه..:D
    اای بیریخت تو خر داری...پس برو یه کم سربه سرش بزار این واست بهتره:biggrin:
    مگه نگفتم جدی باش ...
    خیلی خوبه که
    خوب چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
    البته چراش باشه برای فردا شب
    من فعلا برم شب بخیر
    منم بدتر از تو، سر کار بری درست میشی، من از وقتی سرکارم فکرم مشغول استعفاست :biggrin:
    خدمت از ماست :D
    شرمنده منظورم زندگی نامه بود، میگه بودی، یا الانم شلغمی :biggrin:
    سلام، خوبی؟
    اقا دیگه سر نمیزنیا (البته اینو یکی باید به خودمم بگه :D)
    این امضات یعنی چی؟ :surprised:
    اونائی که ما عاشقشون هستیم هیچ وقت از ما دور نمی شوند

    هر روز کنار ما راه می روند اما دیده نمی شوند

    شنیده نمی شوند

    و هنوز نزدیک و هنوز عاشق

    هنوز دلتنگ و خیلی عزیز
    آنچه که دل، قادر به حذف کردنش نیست؛

    ذهن، مرتب به یادش می آورد ...!
    ئه آره اینو از کجا آوردی؟:)
    فقط یکم لوسه. نه من هر دوشونو یه اندازه دوس دارم سحرو بیشتر .مگه مثه توام :D
    مرسی خوبم تو چطوری؟ چه تلپاتی هم داره.:)
    ملاکت از دوسته خوب چیه؟:)
    تو چرا از پیرجو کپی برداری کردی آقای ولکام تو اجمعین؟:D
    من عجب از مردمان دنیا دارم که در هر مسئله به کمال فطانت و نهایت عقل و دقت کوشش خویش را بکار میبرند و موشکافی میکنند، جز در مسئله دین که نه تنها پا بر روی عقل خود میگذارند، بلکه سفیه و دیوانه میشوند و چیزهایی باور مینمایند که هیچ طفل نادانی باور نمیکند و حرفها میزنند که ابداً هیچ سفیه دیوانه ای نمیزند
    در کنگره حزب کمو‌نسیت شورو‌ی سابق در هنگام سخنرانی نیکیتا خرو‌شچف که با تقبیح جنایت‌های استا‌لین جهان را شگفت‌زده کرد، یک نفر از میان جمعیت فریاد برآورد:
    رفیق خرو‌شچف، وقتی بی‌گناهان اعدام می‌شدند، شما کجا بودید؟
    خرو‌شچف گفت: هر کس این را گفت از جا برخیزد.
    اما هیچ کس از جایش تکان نخورد.
    خرو‌شچف ادامه داد: خودتان به سوال خودتان پاسخ دادید.
    در آن زمان من همان جایی بودم که الان شما هستید!
    خدایم را دوست دارم..

    همان خدایی که:

    دغدغه ای برای از دست دادنش را ندارم..

    همان خدایی که مرا در آغوش گرفته..

    و از مسیر گل ولای عبور می دهد..

    خدایم را عاشقانه دوست دارم و می پرستم..

    نه ترسی دارم برای نابودی اش و نه غمگینم در نبود حضورش..

    او همیشه به من لبخند می زند و مرا عاشقانه دوست دارد..
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا