آرهههههه, زمانی که دانشگاه میرفتم در و دیوار دانشگاه, کاغذایی که دور پوستی که میخریم میپیچیدن, اتلیه ازاد و حتی پلاستیک دست بچه ها همه داد میزد مهراز8
خیلییییییی تبلیغ میکرد
همین دیگه ، از بس به خودم سخت گرفتمو از خودم توقع داشتم که از همه هم سن و سالام جلوترم ولی درب و داغونتر ، اونوقت که نباید سخت می گرفتم سن و سالی نداشتم و همه چیز برام رویایی بود ولی حالا که عقلم میرسه و چندین بار شکست خوردم دیگه دیره ، نمیتونم حداقل از این چیزهایی که دنبالشونم دست بکشم .
دستت درد نکنه باوفا همین که باتو حرف میزنم آرومم و خوب شدم
همه کارام ریخته به هم خودمم کلافه شدم ، تقصیر خودمم هستا ، ولی فقط خدا کمک کنه همشون حل بشه ........ ، تو همین گیرودار اونجایی هم که رفتم انگار یه پیت نفت ریختی رو آتیش ، مثلا گفتم پیاده راه بیام یکم فکرم باز شه تو تموم راه داشتم حرص می خوردم .
بگذریم سرتو درد آوردم ، تو چه کار می کنی ، اوضاع به کامته ؟؟؟؟؟
خراب ، چندوقتی بود به هم ریخته بودم امروز تو دانشگاه بدتر شدم شبم یه جایی بودم که داغونه داغون شدم ، اگه کسی جلوم سبز میشد خرخرشو می جوییدم ، یه 6-5 کیلومتری پیاده راه رفتم تا آروم بشم اما ...
سلام
خوبيد ان شاءاله؟
مثل اينكه تاپيك قرائت دير رسيدين
گفتم شايد دوست داشته باشيد در جزء جديد سهيم باشيد
بهمين خاطر در جزء جديد براتون صفحه اي قرار داديم
صفحه 392.......آیه 51 تا 59 سوره قصص
خوشحال ميشيم در جزء هاي بعدي هم همراه ما باشيد
ياحق
خورشید پشت پنجره ی پلک های من
من خسته ام!طلوع کن امشب برای من
می ریزم آن چه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دل خوشی،همه ی شهر دل خوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من