Behnegar_mehraz8
پسندها
983

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • برگرفته از برگ برگ خاطرات ناخدا ویکی .. (تیراژ چهارم : شهر آبی من میزد )
    گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد

    هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد

    روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل
    گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

    بی‌تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
    دردِ دل با سایه‌ی دیوار آرامم نکرد

    خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
    خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد

    سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر بپرس
    دستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد

    ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت
    عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
    تابلـــــــوی شمــــــاره 3 بچه های باشگاه ِ مهندسان - دوستـــــــــی و مُحبّت

    _______________________________

    :gol::gol::gol:
    سلام
    خیلی ممنون از درخواستتون:smile:
    امیدوارم بتونم دوست خوبی باشم;)
    تا کی هستی دوستم؟
    الانه با گوشی ام تا ده مین دیگه هستی سیستم روشن کنم؟
    جالب است بدانید پیامبر اکرم(ص) نیز این سوالات را از جبرئیل پرسیده اند ؟

    ایشان از جبرئیل پرسید آیا ملائکه ،گریه و خنده دارند؟

    فرمود :آری؟ به سه کس از روی تعجب می خندند و بر سه کس از روی ترحم ودلسوزی می گریند.

    - از کسی که سراسر روز را به سخنان چرند و پرند و (یا کارهای)بیهوده می گذارند، و چون شب شود نماز عشاء خوانده و باز به بیهودگی خود ادامه می دهد ،ملائکه می خندند و می گویند ای بی خبر از صبح تا شب سیر نشدی ،حالا سیر می شوی؟

    - دوم :دهقانی که بیل و کلنگ خود را برداشته و به بهانه تعمیر و اصلاح زمین خود ،دیوار مشترک (بین خود و شریکش)را می ساید تا به سهم خود بیافزاید،ملائکه می خندند و می گویند ،آن زمین به آن پهناور ترا سیر نکرد این مختصر تو را سیر می کند؟

    - سوم :از زنی که خودش را از نامحرم در زمانی که زنده بود نمی پوشانید ، بعد از مرگش وقتی که او را در قبر می گذارندبدنش را می پوشانند تا کسی حجم و اندامش را نبیند .ملائکه می خندند و می گویند :وقتی که مورد میل و رغبت بود او را نپوشانیدید ،حالا که مورد نفرت و انزجار است او را می پوشانید؟
    من شکوفایی
    گلهای امیدم را
    در
    رویاهایم
    می بینم
    و
    ندایی
    که به من می گوید
    گرچه شب تاریک است،
    می قوی دار ،
    سحر نزدیک است .
    نـــــــــی نـــــــــی کوچولوهای دوست داشتنی جدید رسیدن بـــــــــدو بـــــــــدو بــــــــــــــــــــــدو
    کاش مخابرات
    یه روز صبح بهت اس ام اس میداد:

    مشترک محترم و عزیز ما،
    شما قبلا در طول روز فلان شماره رو دویست بار میگرفتی

    اس ام اس که حرفش رو نزن،
    اینقدر زیاد بود که ما حساب کتابش از دستمون در میرفت
    حتی بعضی اوقات اس ام اس هاتون اینقدر خوشگل بود
    که برا خودمون سیوش میکردیم
    حتی یه شب، ( زمستون بود فکر کنم)، اینقدر حرفای خشگل خشگل میزدین و ما هم هی گوش میدادیم
    که پای تلفن خوابمون برد،
    یادمون رفت بقیه پول تلفن شما رو حساب کتاب کنیم

    حالا مشترک
    حالا مشترک محترم و عزیز،
    چی شده که این روزا دیگه خبری ازت نیست؟
    چیزی شده؟
    چرا اون شمارهه رو دیگه نمیگیری؟
    یه اس ام اس خالی هم حتی نمیدی

    منِ مخابرات، اون دوره رو باهاتون زندگی کردم، حقمه که بدونم

    تو هم اس ام اس بدی بگی:
    بیخیال رفیق،
    این روزا هم میگذره....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا