baroonearamesh
پسندها
3,290

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام
    حتمن
    تو چي؟
    حالت كه خوبه؟
    من5كلاس دارم
    بايد برم كلاس
    احتمالن تا26ام نيستم
    دعام كن
    اگه نديدمت يا حق
    سلام بارونی
    خوبی
    چی داری میگی
    یه پسر 17 ساله
    ای خدا
    مخم هنگ کرد
    دیشب تو هیئت روضه حضرت عباس بود
    خیلی قشنگ بود خیلی زیبا
    میگن با وفاست
    میگن ارمنیا خیلی دوسش دارن
    از اون باید خواست
    اگه اعتقاد داشته باشی استجابت میکنه
    مطمئن باش استجابت میکنه
    بارون جون من كم كم برم عزيز.صحنه رو ترك نكنيدا.
    جنگ جنگ تا پيروزي:w11::w11::w11:

    :biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
    اين چند روزم احساس ميكردم طوري شده حالت خوب نبود انگار چي شده؟اميدوارم زودتر حل شه
    اختیار دارین.
    منم موقع نوشتنش خیلی اشک ریختم.
    الان هم که داشتم برای نسیم خانم میزاشتم هق هق گریه هایم داشت همه رو بیدار میکرد.
    منم عزیزای زیادی رو از دست دادم.زیاد.
    همیشه از خدا میپرسم که کی نوبت من میرسه.
    کی؟
    ازتون ممنونم.
    مرسي باروني عزيزم.... واقعا با داشتن دوستاي خوبي مثل شماها سنگينيه اين داغ برام كمتر ميشه
    میدونی ما زمینیا چه مشکلی داریم
    تو سختیامون خدا داریم
    ولی هیچ وقت شادیامونو باهاش تقسیم نمیکنیم
    سلام عزیزم
    خواهش میکنم
    این چه حرفیه؟
    محتاجیم به دعا
    خداوند در جاهايي زندگي ميكند كه به او اجازه ورود دهند ايا در درون خود چنين جايي را احساس ميكنيد؟
    خب چرا اینجایید ها
    بابا برو به درس و مشقت برس:w06::w10:
    نت همیشه هست :w24:
    منم یه مدت کمتر میام
    هم امتحانام شروع شده:w10:
    و هم محرمه دیگه
    با خدای خودت چی کارا میکنی
    شب اول محرم ما رو دعا کردی
    راستی تاپیک معرفی یاران امام حسین تموم شد
    صفحه آخرش فهرست رو گذاشتم میتونی ببینی
    مرسی بله بهترم خیلی.فقط صدام یه خرده مشکل داره.حرف می زنم سرفه م میگیره شدید.یه خرده سر سرفه ها اذیت می شم ولی دیگه خوب خوبم.مرسی از اینکه یادم بودی خانومم
    ..::باز باران::.. ...
    "باز باران باترانه.../ می خورد بر بام خانه"
    یادم آید كربلا را دشت پر شور ونوا را
    گردش یك ظهر غمگین گرم و خونین
    لرزش طفلا ن نالان زیر تیغ و نیزه ها را
    باز باران با صدای گریه های كودكانه
    از فراز گونه های زرد وعطشان
    با گهرهای فراوان
    می چكد از چشم طفلان پریشان
    پشت نخلستان نشسته
    رود پر پیچ وخمی در حسرت لبهای ساقی
    چشم در چشمان هم آرام وسنگین
    می چكد آهسته از چشمان سقا برلب این رود پیچان
    باز باران
    باز باران با ترانه آید از چشمان مردی خسته جان
    هیهات بر لب از عطش در تاب و در تب
    نرم نرمك می چكد این قطر ه ها روی لب
    شش ماهه طفلی رو به پایان
    مرد محزون دست پر خون
    می فشاند از گلوی نازك شش ماهه بر لب های خشك آسمان باچشم گریان
    باز باران
    باز هم اینجا عطش آتش شراره
    جسمها افتاده بی سر پاره پاره
    می چكد از گوشها باران خون و كودكان بی گوشواره
    شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان
    وندرین تفتیده دشت وسینه ها برپاست طوفان
    دستها آماده شلاق وسیلی
    چهره ها از بارش شلاقها گردیده نیلی
    وندرین صحرای سوزان می دود طفلی سه ساله پر زناله/ پای خسته دلشكسته
    روبرو بر نیزه ها خورشید تابان
    می چكد از نوك سرخ نیزه ها برخاك سوزان
    باز باران
    باز باران .قطره ...قطره...
    می چكد از چوب محمل
    خاكهای چادر زینب به آرامی شود گل
    می رود این كاروان منزل به منزل
    می شود از هر طرف این كاروان هم سنگ باران
    آری آری باز سنگ و باز باران آری آری
    تا نگیرد شعله ها دردل زبانه
    تانگیرد دامن طفلان محزون را نشانه
    تانبیند كودكی لب تشنه اینجا اشك ساقی
    بر فراز خیمه برگونه ها بر مشك ساقی
    كاش می بارید باران
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا