Baran*
پسندها
1,150

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • لامون علیکم خوبی باران جان؟نیستی؟البته هستین مارو نمیبینین ارادت داریم ما
    قصه که خوبه! من بچگی هام همش فکر می کردم این اخبار چه جور سریالیه که تموم نمیشه،بابامم اینقد دوسش داره!
    راستی آشتیتون رو تبریک می گم.
    اااااااااااااااااااااااااااااااه...تازه شروع میشه..؟؟؟:surprised:
    چه دردنااااااااااااااااااااااااااااااااااااک
    نمیخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
    بارانی گناه داره....:cry:
    امتحان بعدیم ساختمان دادست....عجب سعادتی...
    بارانی اونقدر خوشحالم که هستی:redface:
    سلام بارانی....
    ممنونم عسلک
    امتحانام 5 بهمن تموم میشه....
    هی روزگاااااااااااااااار
    بهشت و جهنم
    روزي يك مرد روحاني با خداوند مكالمه اي داشت (( خداوندا ! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شكلي هستند ؟ ))
    خداوند او را به سمت دو در هدايت كرد و يكي از آن ها را باز كرد
    مرد نگاهي يه داخل انداخت ، درست در وسط اتاق يك ميز گرد بزرگ وجود داشت كه وري آن يك ظرف خورش بود ، كه انقدر بوي خوبي داشت كه دهانش آب افتاد ، افرادي كه دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردني و مريض حال بودند ، به نظر قحطي زده مي آمدند ، آن ها در دست خود قاشق هايي با دسته بسيار بلند داشتند كه اين دسته ها به بالاي بازوهايشان وصل شده بود و هر كدام از آن ها به راحتي مي توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمايند ، اما از آن جايي كه اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود ، نمي توانستند دستشان را بر گردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند .
    مرد روحاني با ديدن صحنه بدبختي و عذاب آن ها غمگين شد ،
    خداوند گفت : تو جهنم را ديدي ، حال نوبت بهشت است ،
    آن ها به سمت اتاق بعدي رفتند و خدا در را باز كرد ، آن جا هم دقيقا مثل اتاق قبلي بود ، يك ميز گرد با يك ظرف خورش روي آن و افراد دور ميز ، آن ها مانند اتاق قبل همان قاشق هاي دسته بلند را داشتند ، ولي به اندازه كافي قوي و چاق بوده ، مي گفتند و مي خنديدند ،
    مرد روحاني گفت : خداوندا نمي فهمم !؟
    خداوند پاسخ داد : ساده است ، فقط احتياج به يك مهارت دارد ، مي بيني ؟ اين ها ياد گرفته اند كه به يك ديگر غذا بدهند ، در حالي كه آدم هاي طمع كار اتاق قبل تنها به خودشان فكر مي كنند !
    هنگامي كه موسي فوت مي كرد ، به شما مي انديشيد ،
    هنگامي كه عيسي مصلوب مي شد ، به شما فكر مي كرد ،
    هنگامي كه محمد وفات مي يافت نيز به شما مي انديشيد
    گواه اين امر كلماتي است كه آن ها در دم آخر بر زبان آورده اند ،
    اين كلمات ازاعماق قرون و اعصار به ما يادآوري مي كنند كه يكديگر را دوست داشته باشيم ، به همنوع خود مهرباني نماييد ، كه همسايه ي خود را دوست بداريد ، زيرا كه هيچ كس به تنهايي وارد بهشت ( ملكوت الهي ) نخواهد شد .


    يا حق
    سلام دوست عزیز.
    من میخواهم با شما در ارتباط باشم بخاطر اینکه میخواهم در این سایت آموزشهای مختلفی را به نمایش بگذارم تا تمام افرادی که از این سایت بازدید میکنند از آنها استفاده کنند.
    حالا شما بگوید که آیا با بنده همکاری میکنید یا نه؟
    آیا موافق هستید یا نه؟
    تشکر
    بارانی خانوم دل من واست اندازه سوراخ جوراب مورچه شده بود و چی میگی؟[IMG]
    ولی مگه این امتحانای مزخرف میذارن[IMG]
    بدینوسیله باران این moderate خیلی حرص منو در میاره ....نمیشه به سعید بگی که به ادمین بگه که ارغوانی میگه که این خیلی اعصاب خورد کنه[IMG] ...البته نگه من گفتم بگه خودش گفته[IMG]
    واو خیلی سخته.
    یه روز باید وقتم رو بذارم روی یاد گرفتن اینااااااا.
    همون ورد بهتر تره.
    نه عزیزم
    ورد رو که میدونم خودم.بابا آبرومونو بردیاااااااااا
    توی سایت رو میگم.آخه یه چیزی به اسم فرمول نویسی یادمه ادمین گذاشت.
    الان گیرش آوردم
    ممنونم
    من پوریا نیستم:d
    پوریا داره درس می خونه:D
    من دوستشم
    خواستم ببینم اینجا چیکار میکنه
    سلام باران جان
    شما میدونی علائم ریاضی رو از کدوم ابزار بیارم؟
    سلام باران
    در مورد پیشنهادم
    خواستم بگم میشه تو بخش تالار نرم افزار
    ترفند های نرم افزارهایی مثل ، ورد و فوتوشاپ رو گذاشت تا همه استفاده کنند و هم اونجا یه رونقی بگیره
    سلام باران جان خوبی
    باران میخواستم ببینم اگه اشکالی نداشته باشه
    ترفند های اینترنت و بعضی برنامه ها رو هم بگذاریم
    آخه تو تالار فقط تاپیک ترفندهای ویندوز وجود داره
    میشه کمک کنی؟
    بستگی داره ؟؟؟ خوب ....باشه قبول باران جونی ...هر چی تو بگی قبوله ..:cry:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا