زندگی ادامه داره حتی وقتی توی این جنگل شیر درنده واسه شکار خودش چیزی نداشته باشه قانون جنگل اینه بخور تا خورده نشی بکش تا کشته نشی خیلی جالبه احساس میکنم حق دارن بعضی ها به من بگن بزغاله اره من همون بزغاله ایی هستم که شعورم اجازه نداد در برابر شیر زورگو سکوت کنه شیر با یه مشت کفتار وکرکس هایی...
تقدیم به داداش جاویدم
می خواهم یک صفحه
سپید داشته باشم
بالای ان بنویسم
باران دیشب بارید
باران دیشب از اسمان نبارید
باران زیبا نبود
از چشمان همسایه بارید
از چشمان رفتگر بارید
ازچشمان مادر بارید
از...
هوا سرد بود
هواسرد است شمال کشور برف است
جنوب
غرب
شرق....
نه خبر راست است
شکی نیست
اری...
دارم به سکوت اتاق گوش میدهم
به قاب عکس خالی کنار ایینه
به حجمی خالی کنارم
به اخرین خاطرات کنار تو
مینویسم از زندگی ،زندگی عجیب وغریب دوست دارم پرواز کنم اوج بگیرم برم بالا،بالاتر ...وقتی خسته میشم وانرژی واسه ادامه ندارم به این فکر میکنم زیستن تجربه ایی که خدا به هر انسانی نمیده پس حتما چیزی...
امشب در کوچه نور میرزد
ماهیان حوض مادر روزه میگیرند
اندکی تا سحر فاصله است
فاصله با سجاده ای من
پر می شود
کوچه باغ زندگیم سبز میشود
عطر گلدسته مسجد در میان باغ جاری میشود
کوچه یک صدا
هم اواز راستی میشود
جویبار عشق از سر مغازه
بابا علی جاری می شود
نه نه گلاب چادر گل گلی خویش را به سر میکند
بقچه...
سلام جاوید جان
مرسی ،شما خوبی؟
اسمم فرشته وگاه گداری هم شیطون البته اسم شیطون کوچلو رو بیشتر شوهرم میگه این نوشته هم برای عشقی که به شوهرم داشتم نوشتم خوشحال میشم نظر بدید
دستهای خالیم رابگیر مرا به کوچه های باران ببر، دلم را در گرو لبخندی به مسافرت زمان ببر، در انتهای یک کاج بلند اشیانه میکنم تا اندکی به خدا نزدیکتر باشم وتورا از خدای خویش بخواهم با گذر شهابی از اسمان سوی چشمانم می رود تا ارزوی براورده شود به ارامی نگاه می کنم وچشمانم را به انتهای کوچه خوشبختی...
سرزمین جاوید
زمان می گذرد سکوت جامه ایی همیشگی است ،بر تمام دیواره ای شهر رنگ مرگ زده اند، تبسم در زیر اسفال تهای شهر زیر پای عابرها له می شود ودرختان زیر هجومی از تبعیض ، استبداد خشک می شوند،
خلیج همیشه پارس فارس میشود،دخترکان با پای برهنه در دریایی از نفت،تن خویش را درسرزمین اسلام
به شرافت...
سلام محسن جان
خیلی خیلی ممنون از اینکه نظر دادید،منظورم از کوچیک می شوم برگشتن به دوران زیبایی کودکیه وزنبور رو برای این استفاده کردم که زندگی رو شیرین مثل عسل دونستم
بازم مررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررسی
در هر ثانيه كه مي گذرد
كوچك ميشوم
وبا هر لبخند تو
مثل كودكي شاد مي شوم
باز نسيم با خود
عطر تنت را اورده
ومن باز در خيال خود
تورا با بهترين رنگها
وخط خطي هاي خويش ميكشم
دوست دارم مانند زنبور ها
به دنبال شيرين ترين
لحظات زندگي توباشم