سلام بابابزرگ
تفال زدم به حافظ شب یلداس
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود
یارب اندر کنف سایه ی آن سرو بلند
گر من سوخته یکدم بنشینم چه شود
آخر ای خاتم جمشید همایون آثار
گرفتد عکس تو بر عکس نگینم چه شود
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود
عقلم از خانه بدر رفت و گرمی اینست
دیدم از پیش که در خانه ی دینم چه شود
صرف شد عمر گرانمایه به معشوقه و می
تا از انم چه به پیش آید و اینم چه شود
خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت
حافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود