دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده شب مي كشم
چراغهاي رابطه تاريكند
چراغهاي رابطه تاريكند
كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني است.
از من رميده اي و من ساده دل هنوز
بي مهري و جفاي تو باور نميكنم
دل را چنان به مهر تو بستم كه بعد از اين
ديگر هواي دلبر ديگر نميكنم
رفتي و با تو رفت مرا شادي و اميد
...