این ابر ها عقیم اند , باران نخواهد آمد* دریا ...! مپیچ بر خود, توفان نخواهد آمد *ای زخم های مانده, در انتظلرمرهم*جز زخم- زخم خونی, به جان نخواهد آمد
دیشب پدر دوباره بی نان به خانه بر گشت*جایی که سفره خالی ایست ایمان نخواهد آمد*سهراب خفته در خون, رستم فتاده از پای*این بار آن تهمتن, از خوان نخواهد آمد
جای کمان آرش, رنگین کمان نشسته است*دیگر کمانکشی در میدان نخواهد آمد*بیهوده با چراغت ای شیخ! گرد شهری*
زود است زود ,امروز, انسان نخواهد آمد