رجایی اشکان Nov 18, 2014 دســـت از پا خــطــا کنی تــعــویــض میــشوی همین حــوالــی...کــسی شــبــیه توســت ایــن اســت پـــیــام عــشــق های امــروز!
دســـت از پا خــطــا کنی تــعــویــض میــشوی همین حــوالــی...کــسی شــبــیه توســت ایــن اســت پـــیــام عــشــق های امــروز!
رجایی اشکان Nov 18, 2014 اینایی که به یکی دست میدن به یکی پا میدن به یکی دل اینا رو اذیت نکنین اینا کارت اهدا عضودارن...
anahita1370 Nov 18, 2014 هرروزبه خودم قول میدهم، فردافراموشت کنم، اما… صبح که میشود، فراموش میکنم… تورانه…! قولم را…
anahita1370 Nov 18, 2014 بازگرد به من به من به رگ هایم که خشک می شوند کم کم و زبانم که کویر شده بی تو. باز گرد و این لبان خشک بی رمق را به بوسه ای انگشتی اشکی بلرزان
بازگرد به من به من به رگ هایم که خشک می شوند کم کم و زبانم که کویر شده بی تو. باز گرد و این لبان خشک بی رمق را به بوسه ای انگشتی اشکی بلرزان
anahita1370 Nov 18, 2014 بعضي زخــــم ها هســــــت كه هـــــــــر روز بــــايـــد روشونو باز كنــــي و نـــــــــمـــــــــــــك بپـــــــــــاشــــــــــ ــــي ... تــــــــا يــــــــــادت نـــــــــــــره كه ســــــــــــــراغ بعضـــــــــــي آدمـــــــــــــا نبــــــــــــــــــــايـ ـــــــد رفـــــــــــت ، نــــــــــــــبـايـــد! ! !
بعضي زخــــم ها هســــــت كه هـــــــــر روز بــــايـــد روشونو باز كنــــي و نـــــــــمـــــــــــــك بپـــــــــــاشــــــــــ ــــي ... تــــــــا يــــــــــادت نـــــــــــــره كه ســــــــــــــراغ بعضـــــــــــي آدمـــــــــــــا نبــــــــــــــــــــايـ ـــــــد رفـــــــــــت ، نــــــــــــــبـايـــد! ! !
anahita1370 Nov 18, 2014 آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد . شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش- دوست می دارد حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد ، چه قدر دوســتت دارد ! و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد !
آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد . شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش- دوست می دارد حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد ، چه قدر دوســتت دارد ! و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد !
anahita1370 Nov 18, 2014 وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت, از این همیشه ها که ندارند باورم , حال مرا نپرس که هنجارها مرا مجبور می کنند بگویم که بهترم...
وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت, از این همیشه ها که ندارند باورم , حال مرا نپرس که هنجارها مرا مجبور می کنند بگویم که بهترم...
anahita1370 Nov 18, 2014 حـقـیـقـت دارد ! کافـی سـت چــمـدان هــایــت را ببــندی تــا حــاضـر شــونــد ، هـمه بـــرای ِ از یـــاد بــُـردنــت ! آنـکه بــیشتـر دوستـت میــدارد ، زودتــــر !!!
حـقـیـقـت دارد ! کافـی سـت چــمـدان هــایــت را ببــندی تــا حــاضـر شــونــد ، هـمه بـــرای ِ از یـــاد بــُـردنــت ! آنـکه بــیشتـر دوستـت میــدارد ، زودتــــر !!!
anahita1370 Nov 18, 2014 دلم تنگ است برای کسی که نمی داند... نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم... می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد.... پس بگذار که نداند بی او تنهایم... دور میمانم که نزدیک بماند...
دلم تنگ است برای کسی که نمی داند... نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم... می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد.... پس بگذار که نداند بی او تنهایم... دور میمانم که نزدیک بماند...
anahita1370 Nov 18, 2014 به نسل های بعد بگویید ... که نسل ما نه سر پیاز بود نه ته پیاز ... نسل ما خود پیاز بود ... که هر که ما رو دید گریه کرد
به نسل های بعد بگویید ... که نسل ما نه سر پیاز بود نه ته پیاز ... نسل ما خود پیاز بود ... که هر که ما رو دید گریه کرد
anahita1370 Nov 18, 2014 این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش ! همین بس که : نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.
این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش ! همین بس که : نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.
anahita1370 Nov 18, 2014 شخصی نزد حکیم رفت و گفت : ای حکیم ، من خیلی بیتابم . . . . . . . . . حکیم تابی به او داد و گفت این را در حیاط خانه وصل کن..!!! آن مرد رفت و دیگر بی تاب نبود ...
شخصی نزد حکیم رفت و گفت : ای حکیم ، من خیلی بیتابم . . . . . . . . . حکیم تابی به او داد و گفت این را در حیاط خانه وصل کن..!!! آن مرد رفت و دیگر بی تاب نبود ...
anahita1370 Nov 18, 2014 گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها حسرت ها را می شمارم و باختن ها وصدای شکستن را ... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم وکدام خواهش را نشنیدم وبه کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگــــــــــــــــم
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها حسرت ها را می شمارم و باختن ها وصدای شکستن را ... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم وکدام خواهش را نشنیدم وبه کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگــــــــــــــــم
anahita1370 Nov 18, 2014 گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد
گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد
anahita1370 Nov 18, 2014 سلاااااااام عزیزم منم دلم خیلی برات تنگ شد این چند روز کامپیوترم نمیدونم چش شده دستم بهش بند
saba27 Nov 17, 2014 خنده های تو تنها چیزیست که خدا با دست هایش خلق کرد! زمین و کهکشان و کوه ها دایناسورها و دریاها و تمام مردم خود به خود پیدا شدند!
خنده های تو تنها چیزیست که خدا با دست هایش خلق کرد! زمین و کهکشان و کوه ها دایناسورها و دریاها و تمام مردم خود به خود پیدا شدند!